۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه

خبرنامه امیرکبیر: انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) با صدور بیانیه ای نسبت به تایید حکم ۷۸ ماه حبس سه دانشجوی در بند این دانشگاه شدیدا اعتراض کرد. متن این بیانیه به شرح زیر است:

و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون ، حق را با باطل در نیامیزید و حقیقت را، در حالی که خود می دانید، کتمان نکنید (بقره، ۴۲)
بار دیگر آشکار شد که انتظار عدالت ورزی از سوی نهادهای قضایی در مملکتی که «استقلال» ترجمانی جز «وابستگی» ندارد، انتظاری نابجاست. یقینا در کشوری که اعتراف حجت نیست مگر آن که حاصل شلاق و شکنجه باشد و بازداشت به دل حاکمان نمی نشیند مگر وحشیانه و بر خلاف موازین قانون صورت گرفته باشد، انتظار تبرئه بیگناهان از مصادیق بارز زیاده خواهی است و جرم تلقی خواهد شد.
امروز اوقات مجید توکلی، احمد قصابان و احسان منصوری در شکنجه گاه اوین سپری می شود و نهایتا بعد از قریب به یک سال از بازداشت موقت، اتهامشان برای بیدادگاه قضایی جمهوری اسلامی محرز شده است. اگر چه جای شگفتی نداشت که آنان از ابتدا قصد را بر سرکوب منادیان آزادی گذاشته بودند. مسلما «اصل بر برائت است» برای عاملان قتل های زنجیره ای، برای خالقان فاجعه کوی دانشگاه و برای قاتلین ابراهیم لطف اللهی است. اما مگر ممکن است کسی که بانگ حق برکشیده، آزادی را مطالبه کرده و رئیس جمهور عوامفریب را به رسوایی کشانیده بیگناه باشد؟! وقتی دانشجویان مظلوم امیرکبیر حتی پیش از دستگیری در اظهارنظرهای مقامات دادستانی گناهکارند، چه توقعی از عدل دستگاه قضایی می توان داشت؟
به راستی چنانچه مجید، احمد و احسان مجرم بودند چگونه در دادگاه عمومی از کلیه اتهامات وارده مبرا شدند؟! مگر غیر از این است که قاضی پرونده در حکمی که متن آن موجود است کلیه اعترافات ایشان را متناقض، پریشان و تحت فشار و شکنجه تشخیص داد؟! و مگر دادگاه عمومی اعلام نداشت که نشریات جعلی بوده و هر گونه رابطه را میان این سه نفر و نشریات موهن غیرممکن دانست؟!
اگر قرار بود احترام به قانون در دادرسی این پرونده ملاک قرار گیرد، بعد از اعلام حکم تبرئه و صدور وثیقه از سوی دادگاه و تودیع مبلغ آن از سوی خانواده های دانشجویان در بند، می بایست بی درنگ حبس غیرقانونی این سه آذر اهورایی پایان می گرفت. لیک قصه چنین پایانی نداشت. چرا که بروز این رخداد شکست کامل دستگاه اطلاعاتی-امنیتی و مدیریت سرسپرده دانشگاه امیرکبیر را رقم می زد و تازه کنکاش افکار عمومی برای یافتن جاعلان حقیقی نشریات دانشجویی آغاز می شد و بی آبرویی ارمغانی بود برای وزیری که دانشجویان را متهم کرده بود، دادستانی که پیش از بازپرسی وقوع جرم برایش محرز گشته بود و برای شکنجه گری که با پشتکاری باور نکردنی اعتراف گرفته بود. و شاید مهم تر از همه توطئه انتقام ناکام می ماند.
آن چه بر سر محمود احمدی نژاد در دانشگاه امیرکبیر آمد و پرده ای که از شعارهای بی پایه و اساسش به کنار رفت باید که جایی تلافی می شد. و بازی تسویه حساب چه ناجوانمردانه طراحی شده بود و انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر چه تقاص سختی باید که پس می داد. در حالی که هوشیاری جامعه دانشگاهی پلی تکنیک حسرت انقلاب فرهنگی دوم، که هدف دیگر این پروژه کثیف بود، را بر دل طراحان آن نشاند، تمام بغض و کینه مهرورزان بر پیکره لاغر و نحیف این سه دانشجوی بیگناه فرود آمد و دادستانی و دستگاه امنیتی-اطلاعاتی دولت با اعمال فشار و تهدیدهای مکرر بر قضات پرونده موفق شدند اندکی حس کینه توزی و انتقام جویی خود را التیام بخشند. تا بلکه با اشک مادران احمد، احسان و مجید آتش خشمشان را فروبنشانند.
حاکمیت اقتدارگرا و تمامیت خواه به خیال خود تصور می کند با تایید احکام زندان دانشجویان بی تقصیر، کار انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر را یکسره کرده است. غافل از این که انجمن پلی تکنیک کما فی السابق دوشادوش اعضای در بند خود این روزگاران سخت را تحمل خواهد کرد و با گرفتن رای اعتماد از دادگاه افکار عمومی، بی ارزشی حکم این بیدادگاه را نمایان به رخشان خواهد کشید.
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر ضمن هشدار به قوه قضاییه و دولت نهم نسبت به ادامه بازداشت ناعادلانه مجید توکلی، احمد قصابان و احسان منصوری، از ریاست قوه قضاییه می خواهد که تا فرصت باقی است، با استفاده از اختیارات قانونی خود این پرونده را به مسیر قانونی بازگرداند. انجمن اسلامی امیرکبیر همچنین اعلام می دارد که این بی عدالتی بدون پاسخ نخواهد ماند و زین پس از دادستانی از هیچ سازمان و نهاد بین المللی در خصوص این پرونده فروگذار نخواهیم کرد.

به پای چوبه اعدام می برند تو را *** در این سحرگه غمگین و سرد بارانی
سپیده مرگ تو باور نمی کند هنوز *** تو سربلند سرود نبرد می خوانی
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر
پلی تکنیک تهران ۳۱ فروردین ۱۳۸۷

۱ نظر:

ناشناس گفت...

پیام آزادی
پیام دوشم از پیر میفروش آمد
بنوش باده که یک ملتی بهوش آمد

هزار پرده از ایران درید استبداد
هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد

ز خاک پاک شهیدان راه آزادی
ببین که خون سیاوشان چه سان بحوش آمد

هخامنش چو خدا خواست منقرض گردد
سکندر از پی تخریب داریوش آمد

برای فتح جوانان جنگجو، جامی
زدیم باده و فریاد نوش نوش آمد

کسی که رو به سفارت پی امیدی رفت
دهید مژده که لال و کر و خموش آمد

صدای ناله عارف بگوش هر که رسید
چو دف به سر زد و چون چنگ در خروش آمد
عارف قزوینی