۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

مدیریت احساسات در زندگی روزمره

پادکست حلقه های مفقوده قسمت ۹:
سلام، امیدوارم جمعه خوبی داشته باشید.  
در چنین روزی انسان هم شاد و هم ملول است. وقتی که می بیند در طول هفته و در کارزار زندگی برنده بوده، خوشحال می شود و وقتی می بیند که در ایام عمر بازنده بوده، متأثر می گردد. تاثر و شادمانی نشأت گرفته از حس است. احساسِ انسان، لذت را درک می کند و درد را می فهمد، هر چه هست حس درونی است که این حس را باید پرورش داد. از این رو است که می گویند فلانی احساسی است و زود به هم می ریزد یا می گویند که دچار احساسات می شود و تصمیمات عجولانه می گیرد.

حس ما باید تابع شرایط اقلیمی و محیط زیست باشد، یعنی همان طری که ماهی در آب است و همه قواعد زندگی او همچون آب و وابسته به آب است، برای ما هم باید این مفهوم جا افتاده باشد که زندگی در چنین عصری چه خصوصیت هایی دارد و چه فشارهایی دارد. ویژگی راه ما همین است که انسان منتظر را می سازد، پرده ها را برایش کنار زده و او می فهمد که نباید انتظار زیادی از زندگی داشت.و
گردونه عمر، تابع دستور یک عظمتی است که خودش عمل می کند، هم فرمان می دهد و هم اجرا می کند، هم آمر و هم عامل است. این حقیقت وقتی آشکار می شود که می فهمیم کم و کیف زندگی به این شکل است که ما بلا اختیار هستیم، هم گذشته نشان می دهد، هم تجربه نشان می دهد و هم حوادث و وقایع اطراف نشان می دهد و هم تاریخ نشان می دهد که ما و پدران ما، آبا و اجداد ما نتوانستند از این اقیانوس حیرت، گلیم دلخواه را بیرون بکشند، شاید آنها متأثر، ناکام و حیران رفتند، بی انگیزه شدند. ولی ما همه حجاب ها را کنار زدیم و مغز عصر خود را پیدا نموده ایم. 
اصل زمان ما با زور برابر است و این زور از بالا می آید و به پایین سرایت می کند. وقتی که زور استیلا داشته باشد، پس عقل، اختیار، علم، تجربه، زرو زور و تزویر و قدرت، کارآیی ندارد. یک نمونه آن همین ویروسی است که آمد. چون زور از بالا بود، می بینیم که به یکباره تحول مخربی را در جهان ایجاد کرد و هیچ کس هم نتوانست کاری بکند. حکومت های مترقی فقط توانستند به دلیل تعطیلی، به مردمشان کمک کنند و درآمد به آنها بدهند، همین و بس! آنگاه برای این که علم سرشکسته نشود، اکنون ماه ها است که می گویند فردا واکسن کرونا تولید می شود! چیزی که ماه ها طول کشیده و عایداتی نداشته، نشان می دهد که فقط تبلیغی برای گمراه کردن واقعیت های علم پزشکی است.
برای ما به عنوان یک منتظر ثابت شده است که در تحت فشار آمده ایم، همان طور که جنین بچه با فشار از مادر جدا می شود و اگر هم فشار نداشته باشد، آمپول ضد فشار به مادر می زنند. همانند این که وقتی اتوموبیل می خواهد حرکت کند، باید گاز بدهد، صدای موتور در می آید تا حرکت کند. همانند این که به هنگام پرتاب شدن موشک، شعله هایی از پشت آن در می آید. ما همه اسرای فرامین فوقانی هستیم و قدرتی هم در مقاومت و مخالفت نداریم. اکنون که می دانیم هیچ قدرتی نداریم، باید با این واقعیت کنار بیاییم. وقتی که کنار آمدیم، حس ما جریحه دار نمی شود، اعصاب ما به هم نمی ریزد، اعصاب خراب نمی شود و انسان با محیط کنار می آید، درصد خودخوری پایین می آید، فشارهای روحی و عصبی کاسته می شود.
این نکته را فراموش نکنیم که در روز جمعه باید دریافتی های هفته را معاینه کرده و واقعیت ها را محاسبه کنیم و با یک روحیه بهتری برای شروع هفته جدید و روز شنبه عمل نماییم. همه گرفتار هستند و هم مشکل دارند. ولی هیچ کس به جز منتظر تکیه گاهی ندارد. منتظر به آخر خط فکر می کند و برای او خطوط مرزی و حقیقی حیات، مشخص و معلوم شده و تا آخر خط را خوانده که این بازی ها یعنی فتنه ها، آشوب ها، مصایب همگی دست بنیانگذار زمان و مکان است و از دست انسان هیچ کاری ساخته نیست. بنابراین در چنین شرایطی کاری نمی کند که قوز بالا قوز شود، یعنی هم به خاطر مشکلات، درد داشته باشد و هم به دلیل این که چرا این طور شد، ضعف اعصاب پیدا کند. خیلی وقت ها درد مضاعف می شود، مثلا می گویند اگر بیمار سرطانی روحیه داشته باشد، مقاومت او در برابر سرطان بالا می رود. خب چه سرطانی از این مهم تر که ما در برابر حاکمیت بلامنازعه هستی بخش گیر کرده ایم و هر چی او می گوید، همان می شود. وقتی این گونه است، پس انسان آرامش خود را بهتر حفظ می کند، چون می داند که نمی شود کاری کرد. آیا شما در زمستان انتظار روییدن غنچه و گیاه دارید؟ نه، هرگز! آیا در تابستان انتظار برف دارید؟ نه، هرگز! پس با اوضاع کنار آمده اید و برای خودتان جا انداخته اید که این چیست و آن چیست.
ولی غیر منتظر در تکاپوی کاذب قرار دارد، می دود، خسته می شود، ناامید می شود، خودکشی می کند، سکته می کند، سرطان می گیرد، می خواهد این در بسته را باز کند و بعد شعارش هم این است که ما می توانیم! آنها که قایل به توانایی بشر بوده اند، به اثبات و شهادت تاریخ، درمانده و نابود شده اند.
 خدا نگهدار       
بروجردی، اردیبهشت 99
از اینجا بشنوید.

هیچ نظری موجود نیست: