۱۳۹۷ خرداد ۱۳, یکشنبه

ضرورت و راهکارهای منسوخ کردن تبعیض و خشونت دینی

 مقاله ای از کتاب دایره المعارف ظهور، که با هدایت استاد ارجمند بروجردی، کاشف توحید بدون مرز، نگارش شده بود، در کنفرانس بین المللی "دین و مطالعات دینی"، در کشور آلمان پذیرش و ارائه گردید
در این کنفرانس از تاریخ 21 تا 22 می 2018 در شهر برلین، پایتخت آلمان،برگزار شد پژوهشگران و کارشناسان دینی ادیان مختلف، از کشورهای ایران، امریکا، اسراییل ، و کشورهای اروپایی شرکت کرده بودند.

چکیده
در عصر حاضر و خصوصا طی سالهای اخیر، محصول زحمات نوح، ابراهیم، موسی، زرتشت، عیسی و محمد، فاقد جاذبه‌های لازم شده و چهره الهیات مخدوش و زشت گردیده! بی‌شک یکی از دلایل آن، ناسازگاری بخش‌هایی از جهان‌بینی و ایدئولوژی دینی با نیازها و ارزش‌های مطرح در عصر حاضر می‌باشد. 

در این تحقیق با رویکردی تحلیلی و با استفاده از منابع و مآخذ دینی، در محدوده ایدئولوژی و فروع دین، به تعدادی از قوانین و احکام اولیه موجود در اسلام که محتوای تبعیض‌آمیز، بیرحمانه و جنگ طلبانه دارد ‌پرداخته شده و بخشی از راه‌های تعدیل و منسوخ کردن آنها بررسی گردیده. یکی از دلایل اهمیت این تحقیق آن است که واقعیت‌های انتقادی و راهکارهای مطرح شده در آن، از نگاه درون دینی بوده و دستاورد آن می‌تواند در حذف تبعیض‌ها و خشونت‌های دینی به کار آید.

کلمات کلیدی: احکام و قوانین شرعی، تبعیض، خشونت، تعدیل و نسخ

مقدمه
یکی از سئوالاتی که در فضای افکار عمومی جهانی مطرح می‌باشد این است که دلیل رسالت انبیا و حکمت نزول ادیان چه بوده؟ کتب آسمانی و احادیث پیشوایان دینی پاسخ می‌دهند: هدف، چیزی نبوده جز رفع جهل و خرافات، حفظ تندرستی و اعتلای روح، بسط محبت و الفت، تسکین اعصاب، خوش اخلاقی، حذف رذائل و مفاسد، استقرار عدالت و صلح و حرکت به سوی پیشرفت و سعادت. اما آنچه در عمل مشاهده می‌کنیم چیز دیگری است! 
اگر بخواهیم کلیّت دینداری در طول تاریخ ده‌ها هزار ساله از آدم تا امروز و خصوصا در عصر حاضر را ارزیابی کنیم متاسفانه به نتایج خوبی نمی‌رسیم! قضاوت پیرامون اینکه خود ایدئولوگ‌های  اولیه ادیان مقصر بوده‌اند یا کسانی که بعد از آنها امور دیانت را رهبری کردند کار سختی است. اما آنچه فعلا اهمیت دارد این است که جهان بشری، مملو است از فقر، بیکاری، گرسنگی، خودفروشی، بیچارگی، فلاکت، درگیریهای خانوداگی، طلاق، بیماری‌های روحی و عصبی، عدم تمکّن برای درمان امراض، تبعیض، ظلم، بی‌اعتمادی، کلاهبرداری، تهدید، رقابت‌های نظامی، ناامنی، جنگ و کشتار. در این میان، محبت و ترحم که از خداوند سرچشمه می‌گیرد به حداقل، و قسات و خشونت به اوج خود رسیده.
زورگویی، فریبکاری و غارتگری، در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مشخصه انکارناپذیر عصر حاضر است. این فجایع از یک سو در روابط میان مردم با یکدیگر و در رفتار حکومت‌ها با ملت‌هایشان مشهود است و از سوی دیگر در عملکرد قدرت‌های برتر بین‌المللی با حکومت‌های ضعیف‌تر هویدا است و همه آنها نیز به بهانه‌های مختلف اقدامات خود را توجیه می‌کنند. حتی منشورهای سازمان ملل متحد و خصوصا اعلامیه جهانی حقوق بشر، با وجود محتواهای ارزشمند و پرجاذبه آنها، به شکل تبعیض آمیزی اجرا می‌شوند و برده‌داری نوین در ابعاد مختلف آن، در سراسر این کره خاک مشهود است! در کنار این بحران‌ها،‌ خطر بروز جنگ‌های اتمی نیز تداوم موجودیت بشر را به چالش کشیده است!
این معضلات و فجایع نشان می‌دهند از یک سو پیروان ادیان آسمانی چون یهودیت، مسیحیت و اسلام و از سوی دیگر باورمندان به ایدئولوژی‌ها و مکاتب غیر آسمانی که داعیه حمایت از انسانها و نجات بشریت را دارند عملا در اعتقادات و ارزش‌های حقوق بشری مورد ادعای خود ناموفق بوده‌اند. البته هیچ کدام از آنها از روی تعصب، عادت و یا به دلیل رقابت با دیگران حاضر نیستند به اینگونه شکست‌ها اقرار کنند! اگر ضعف در وجدان، شاخص دوری از خداوند باشد پس در عصر حاضر بی‌خدایی موج می‌زند!
در چنین فضائی، پیروان الهیات، با عقائد دینی و مذهبی خود مشکل پیدا کرده و متحیر شده‌اند به حدی که تداوم پایبندی به دین و مذهب سخت گردیده و زمینه برای دین گریزی علنی، در اقصی نقاط دنیا مهیا گشته. مسئله‌ای که این وضعیت را تشدید می‌کند آموزه‌ها، تعالیم، احکام و قوانین ثبت شده در کتب آسمانی و سنت پیشوایان ادیان در ابعاد جهان بینی و ایدئولوژی می‌باشند که با مبانی عقل، وجدان، عرف، حقوق بشر، معیشت، صلح و دموکراسی در تعارض هستند و باعث روگردانی نسل‌های بعد از خود شده‌اند و امروز، فرآیند "یخرجون الناس من دین الله افواجا" به اوج رسیده و تمایل به الهیات به آستانه نابودی رفته. لذا ضرورت دارد تا آموزه‌ها و احکام و قوانین ناعاقلانه، ناعادلانه و نامتعارف از دست و زبان و فکر پیروان ادیان باز شود و عقلانیت، رفاه، آسایش، معیشت، سهولت، صلح و عدالت، در آنها جایگزین گردد تا نگرانی‌ها در این خصوص محو گردند و به این وسیله تمایل و علایق به توحید و دینداری گسترش یابد.
در این راستا باید توجه داشت که بسیاری از احکام و قوانین ادیان و خصوصا اسلام، حاوی جلوه‌های بارز تبعیض و خشونت هستند. مثلا قوانین مربوط به زنان و اقلیت‌های مذهبی، تبعیض آمیز می‌باشند. کیفرهایی چون شلاق، اعدام، قطع اعضای بدن و سنگسار، همگی غیر انسانی و قساوت بار هستند. جهاد، آمیخته است با تخریب سرزمین‌ها و سلب آزادی مردم و به همراه خود، آوارگی و خونریزی می‌آورد.
در یک تقسیم بندی کلی، احکام الهی به دو نوع "احکام اولیه" و "احکام ثانویه" تقسیم می‌شوند. زمانی که "احکام اولیه" بنابر مصلحت‌های گوناگون تغییر داده شوند به آنها "احکام ثانویه" گفته می‌شود[1]. مباحثی چون "ناسخ و منسوخ" نیز مطرح می‌باشند و در مجموع می‌توان گفت با توجه به اجتهادی بودن احکام فقهی، راهکارهایی در درون دین وجود دارند که به واسطه آنها می‌توان احکام و قوانین الهی که به ضرر افراد و جامعه تشخیص داده می‌شوند را به گونه‌ای تغییر داد یا تعطیل کرد و یا کلا منسوخ نمود تا مصلحت مردم تامین گردد. در قرآن و سنت، اسناد و ادله متنوعی در این خصوص وجود دارند و چند نمونه به شرح زیر بررسی می‌گردد:
در قرآن آیاتی وجود دارند که می‌گویند خداوند بر بندگان خود آسان می‌گیرد و راضی نمی‌باشد تا مردم به خاطر علایق دینی و پایبندی به شرایع، به دردسر افتاده و در تنگناها و مشقت‌های اقتصادی، امنیتی، احساسی، غریزی و... قرار گیرند[2]. بنابراین قاعدﻩ‌ی "نفی عسر و حرج"[3]مطرح است که با استناد بر آن، می‌توان برخی از دستورات و احکام و قوانین شرعی که در اوضاع و احوال عصر حاضر باعث عسر و حرج هستند را تعدیل یا منسوخ نمود.
به گفته پروردگاری که انسان را آفرید کسانی که از او دور شدند و تصور کردند که خالقشان آنها را فراموش کرده، بر اثر افتادن در زیر ارابه فشار و بیچارگی و درماندگی به این طرز فکر رسیدند[4]. در آیاتی از قرآن این واقعیت عنوان شده که انسان، ضعیف است و فطرتاً پذیرش مثبتی نسبت به عقاید زوری و تحمیلی ندارد و می‌خواهد خود را از پایبندی به قوانین سخت و آزار دهنده نجات دهد و همچنین عنوان شده احکام الهی با توان و ظرفیت انسان متناسب هستند[5]
از پیامبر در این خصوص چند روایت نقل شده: الف) من بر شریعت آسان و راحت و روان مبعوث شدم[6]. ب) من آمدم تا شریعت و دینی که قواعد و قوانینش آسان و راحت هستند را بیاورم تا شما به عسر و حرج دچار نشوید و به دردسر نیفتید[7]. ج) خداوند به من امر کرد هوای مردم را داشته باشم و آزارشان ندهم، اهل مدارا باشم و آنها را نوازش کنم همانطوری که امر نمود به تبلیغ رسالت و اداء واجبات[8]. د) از تعمق در دین بپرهیزیدو بر اساس توان و ظرفیت عمل کنید چرا که خدا راحتیوملایمترادر آن منظورکرده[9]. ه) این طرز فکر غلط است که برخی تصور می‌کنند به هر قیمتی که شده باید احکام و قوانین دینی و شرعی را اجرا نمود.[10]
از دیگر رهبران آسمانی نیز توصیه‌هایی در این خصوص برجای مانده. مثلا طبق آموزه‌ای از علی ابن ابیطالب سختگیریبرخودوخلقدرمسائلمعنوی،باعثدوری از ذات اقدس می‌شود[11]. امام محمد باقر نیز تعلیم می‌دهد که دین، وسیع و بی‌محدودیت است ولی خوارج آنرا خشک و تاریک کردند.[12]
گرچه به دلایل گوناگون، ادعاهای قرآنی و روایی فوق عملا محقق نشدند؛ ولی در هر صورت این اسناد نشان می‌دهند که الف) اهمیت مدارا کردن و تساهل در امور دینی به اندازه اهمیت خود رسالت می‌باشد و رفع محدودیت‌ها و سخت‌گیری‌ها، امری واجب و ضروری محسوب می‌گردد. ب) قوانین و احکام دینی باید حامی و راهگشای فرد و جامعه باشند نه آنکه مردم برای تأمین حاجات ضروری از قبیل نیازهای روحی، عاطفی، جسمانی، غریزی، اقتصادی و... احکام و قوانین الهی را مانع و مزاحم خود بیابند. ج) نباید خشک مقدس و کاسه از آش داغتر بود که در غیر اینصورت انسان به مسیر وسواس و اعتیاد و تبعیت کورکورانه می‌افتد و به خوارج می‌پیوندد.  د) کسانی که به اصطلاح روغن داغ روی شرایع دینی ریختند و بنابر مقتضیات نفسانی و منفعت طلبی‌های صنفی و حرفه‌ای و یا تحت تاثیر جوّ زمانه، به شریعت طول و عرض بیهوده دادند و مردم را حیران و خسته و گرفتار کردند، خطاهای بزرگی مرتکب شدند. ه) هر کس حق دارد که اجرای فرامین دینی که باعث آزار و مزاحمت خود و خانواده‌اش می‌باشد را ترک نماید و در بعد وسیعتر نیز حکومت‌ها موظف هستند چنین قوانینی را منسوخ کنند.
ملازمه شرع و عقل و خصوصا اهمیت عقلانیت
یکی از اصول مهم فقهی می‌گوید که احکام و قوانین دینی نباید برخلاف مصالح عقلی باشند چراکه دیانت و الهیات در رقابت با عقل، وجدان و تجربه نیستند بلکه این دو مقوله همسو و مؤید یکدیگر می‌باشند[13]. رعایت مصالح عقلی چنان اهمیت دارد که محمد بن عبدالله می‌گوید که عقل، اصل دین است[14]و هرکس به بهانه حفاظت و گسترش ارزش‌های دینی و الهی، عقلانیت فردی و جمعی را زیر پا گذاشت، دین و ایمان ندارد[15]
در یک روایت می‌خوانیم که خداوند کسی را برای پیامبری مبعوث نکرد مگر آنکه عقل او را کامل نمود و نسبت به دیگران برتر قرار داد[16]؛ این کلام از یک سو به معنای داشتن ظرف جامع و سالم برای دریافت وحی توسط پیامبران است و از سوی دیگر نشان می‌دهد عقل پیامبر از عقول امت‌ها باید بیشتر باشد تا بتواند سئوالات را پاسخ دهد و شبهات را برطرف نماید. به این ترتیب، حتی در مورد پیامبران که گیرنده‌های وحی الهی بوده‌اند نیز تعقل، به عنوان معارض و نافی وحی محسوب نشده.
علی بن ابیطالب می‌گوید: عقل، پیامبر خدا در درون انسان است[17]. همچنین سروده‌ای دارد که در آن عوامل تطهیر کننده نفس انسان از ظلم و توحش را نام می‌برد و در راس آنها عقل را قرار می‌دهد[18]. بر خلاف طرز فکر بسیاری از دینداران که دین را بر عقل ارجح می‌دانند ایشان عقلانیت را بر دیانت مقدم می‌شمارد. دلایل آن نیز می‌تواند این موارد باشد:
1. آحاد بشر عقل دارند ولی بسیاری هستند که دین ندارند.
2. درست است که دین و عقل هر دو آسیب پذیر و قابل سوء استفاده‌اند اما عقلانیت در رفتار انسان نمایان است و دیانت غالبا با ریا و نفاق و ادعای کذب همراه است.
3. به قول محمد بن عبدالله، عبادت بدون علم و عقل بی‌حاصل است[19]و حتی برای رسیدن به خداوند، عقلانیت در مقایسه با انجام افعال نیک دینی، تقدم و سبقت دارد[20]. همچنین این امکان وجود دارد که افراد دیندار طی 70 سال عبادت به جایی نرسند ولی انسانهای عاقل با یک ساعت تفکر به مقصد برسند[21]. چرا که عقل از طریق آموزه‌های منطقی و تجربی و عینی می‌تواند فرد و جامعه را به سمت آفریدگار بزرگ رهنمون شود و سعادتمند کند. اما آنطور که تاریخ نشان می‌دهد مدعیان دینداری اکثرا از حقایق توحیدی غافل بوده‌اند و از خداوند دور شده‌اند.
4. ادیان و مذاهب، نارس، ناکافی، ناقص، تابع مقتضیات اعصار گذشته و مملو از تعارضات داخلی و عدم تطابق‌ها هستند. درک این واقعیت‌های مهم بدون بهره‌مندی از عقل و وجدان و استدلال، غیر ممکن است.
5. دیانت بدون عقل، انسان را به اعتقادات بی‌حاصل و عبادات ظاهری مغرور می‌کند و تعصب کورکورانه را به دنبال می‌آورد. اما دیانت توام با عقلانیت شیوه ابراهیم خلیل است که به جای کفایت کردن به نقل قولهای دین آباء و اجدادی خویش در باب معاد، این تقاضای مبتنی بر عقل را مطرح کرد که "رب أرنی کیف تحی الموتى" یعنی پروردگارا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی[22].
6. درست است که در ادیان آسمانی معجزه نیز وجود داشته ولی مهمترین فراخوان‌های الهی بر دعوت به تفکر، تعقل، عبرت و تدبّر استوار بوده‌اند نه ایمان و اطاعت ظاهری.
7. بیشترین اشتغال پیامبر تفکر بود نه عبادت.[23]
به این ترتیب به خاطر اهمیت عقلانیت، اگر برخی از احکام و قوانین ادیان با عقلانیت و وجدان بشری سازگاری نداشت باید آنها را تغییر داد و حتی منسوخ  کرد.
لازم به توضیح است که قصد ما از بحث فوق این نیست که عقل را به عنوان تکیه گاه مطمئن و مستقل از الهیات معرفی کنیم. زیرا عقل نیز در طول تاریخ ناتوانی خود را در رساندن بشر به سعادت اثبات کرده و بسیاری از بزرگان سیاست، اقتصاد و علم که با تکیه بر عقل پیش رفتند شکست خوردند و به ضعف خویش اقرار نمودند. هدف این است که از مرزها و خط قرمزهایی که در ادیان ترسیم گردیده و باعث بایکوت و محدود شدن عقل و وجدان می‌باشد عبور کرده و از خرافه‌گرایی پرهیز گردد. 
نهی ازضرر دیدن و ضرر رساندن
یک قاعده مهم و فراگیر فقهی و عقلی مطرح است معروف به "لا ضرر" که مانند قاعده قبلی، همه قوانین و مقررات را تحت الشعاع قرار می‌دهد و به قول امروزی‌ها، حق وتو ایجاد می‌کند و طبق آن، هر حکم و قانون دینی و شرعی که منجر به ضرر و ضِرار تشخیص داده شود، از درجه اعتبار ساقط می‌گردد.
طبق این قاعده، احکام و قوانین دینی که به جان، مال، اقتصاد، اعصاب، سلامتی، اعتبار، امنیت و پیشرفت افراد و جوامع خسارت می‌زنند؛ باید کنار گذاشته شوند. چه در امور دنیوی یا اخروی و چه در ابعاد بالقوه و بالفعل (ضرر آنی یا ضرری که در آینده‌ی آن حکم و قانون باشد).
ویژگی‌ها و اوضاع اجتماعی،‌ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در هر عصری، تاثیر بسزایی بر چگونگی احکام و قوانین دارند. در ادامه، برخی از احکام و قوانین در دو بستر تاریخی صدر اسلام و عصر حاضر بررسی می‌شوند. 
الف) کیفرهای خشن ِ "حدود"[24]و "قصاص" 
پیرامون کیفرهای مربوط به حدود مانند شلاق، قطع اعضای بدن، اعدام و سنگسار می‌توان گفت که اولا اینها میراث دوره توحش و جاهلیت می‌باشند. ثانیا پیشوایان الهی قلبا به چنین مجازات‌هایی راضی نبوده‌اند و به بهانه‌های مختلف از اجرای آنها طفره می‌رفتند و راه گریز را برای متهمین باز می‌کردند[25]. ثالثا در برابر اجرای حدود، سدهای رسوخ ناپذیری قرار داده شده است[26]
در مبحث قصاص مثل قتل عمد هم وضعیت روانی شخص در زمان ارتکاب جرم ملاک است که آیا در آن هنگام دچار عصبانیت شدید و جنون بوده است یا خیر؟ و در اثبات آن، نیاز به ارزیابی روانشناس است. همچنین سن شخص مهم می‌باشد که کمتر از 18 سال بوده یا خیر؟ و موارد دیگر.
اجرای قصاص به شکلی که 14 قرن قبل رایج بوده کار درستی نیست. در دوره جاهلیت، خون را خون پاک می‌کرد؛ اگر کسی به قتل می‌رسید، قبیله مقتول تمام خویشاوندان و هم قبیله‌های قاتل را مسئول می‌دانست و هر کسی از آنها را که می‌توانست می‌کشت که خود این نوع قصاص سلیقه‌ای، بی‌جواب نمی‌ماند؛ وقتی یک قتل رخ می‌داد، جریان انتقام و کشتار، چه بسا تا چند نسل متوالی بین آنها برقرار بود! در چنان موقعیتی، بلوغ فکری و فرهنگی به حدی نرسیده بود تا قوانینی که فی‌نفسه سنگین و خشن هستند، به طور کامل کنار گذاشته شوند. اگر در احکام اولیه، قصاص مستقیما حذف می‌شد در آنصورت چون جامعه پذیرش آنرا نداشت، مشکلات دیگری پیش می‌آمد و مثلا به شکل پنهانی و دلخواه افراد، تداوم پیدا می‌کرد.
بخشی از اقداماتی که صورت گرفت به این شکل بود که "دیه" جایگزین قصاص در قتل غیر عمد شد و بجای مصادیق دیگر قصاص نیز امکان دریافت "دیه" بجای قصاص، فراهم گردید و جامعه نیز به عفو کردن و درگذشتن از قصاص تشویق شد[27]
لذا در احکام اولیه، قصاص نیز مانند حدود، مشروط و قانونمند شد. بدین‌سان انتقام‌گیریها و مجازاتهای خودسرانه و قتل بی‌گناهان، کنار گذاشته شد و مجرمان به دست قانون سپرده شدند و قانون نیز به گونه‌ای وضع شد که راه‌هایی برای نجات یافتن از قصاص، در آن تعبیه گشت.
البته گرچه این پیشرفت‌ها و تحولات مثبت در امور حقوقی و جزائی در دوره جاهلیت ارزشمند محسوب می‌گردد ولی دلیل بر آن نمی‌باشد که قوانین و احکام مذکور برای همیشه به همان شکل اولیه باقی بمانند. خصوصا در عصر فعلی تغییر دادن آنها ضرورت دارد و در قسمت‌های بعدی بیشتر به این مقوله پرداخته می‌شود.
از سوی دیگر یکی از خواسته‌های بشر از خالق خویش حفظ اعضا و جوارح است[28]. بنابراین قوانینخشنی چون قطع اعضای بدن و رجم و قصاص تابعشفاعتقرار می‌گیرند وخدانمیخواهدکهاجراشوند.آیا می‌توان پذیرفت او راضی به چنین افعال حیوانی و چندش آوری باشد؟!
انسان نه تنها جایزالخطاست بلکه به قول پیامبر، بسیار خطاکار می‌باشد[29]و طبق اطلاع رسانی علی ابن ابیطالب، در این دنیا هواینفسوهویپرستیبرهدایتچیرهگیوغلبهدارد[30]. حتی انبیاء و اولیا نیز خود را مصون از هوای نفس و نفوذ شیطان نمی‌دانستند و در آیات و روایات، این واقعیت‌ها صراحتا عنوان شده[31]
خضر نبی در آخرین کلام خود به موسی ابن عمران گفت که هرگزبهگناهکارتوهین نکن ومعصیتکارراموردخشمخودقرارندهوبهبدکارغضبنکن و او را از خود نران.[32]با چنین اوصافی آیا سخت گیری در دین و اجرای کیفرها و مجازات‌های خشن و بیرحمانه می‌تواند مشروع و معقول باشد؟!  
ب) احکام و قوانین تبعیض آمیز
در باب قوانین تبعیض آمیز موجود در اسلام باید توجه داشت که چنین قوانینی مربوط به بافت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گذشتگان بوده. مثلا دلیل عدم تساوی حقوق زن و مرد در اسلام اولیه، این بود که در دوره جاهلیت در سرزمین نزول اسلام، حق و حقوق خاصی برای زنان وجود نداشت؛ سنت تعدد زوجاتِ بی‌حد و حصر برقرار بود؛ نِسوان حق انتخاب همسر نداشتند؛ فاقد استقلال بودند؛ حتی مسئولیت قضایی و حقوقی آنها نیز بر عهده مردانشان بود؛ روی آنها حساب خاصی باز نمی‌شد؛ تحت محرومیت و تبعیض همه جانبه قرار داشتند و به آنها به عنوان مایه ننگ و سرافکندگی نگاه می‌شد؛ هرگونه تعدّی به آنها روا بود و به عنوان ابزار و وسلیه در خدمت مردان بودند؛ آنها نه تنها از حق ارث‌بری و مالکیت محروم بودند بلکه به عنوان مال الارث نیز محسوب می‌گردیدند و به آنها به چشم کالایی نگاه می‌شد که شوهر می‌توانست او را حتی به عنوان پرداخت بدهی به طلبکار بدهد؛  زنان اسیر و دختران منفور بودند و دخترکشی امری بود رایج و عادی!
آیات و احکامی که در قرآن نازل می‌شد، به همراه سیره عملی پیامبر، اعتبار و حقوق والای زن را در ابعاد اجتماعی، ‌سیاسی و اقتصادی کم کم احیا می‌نمود و به جایگاه مادی و معنوی آن رسمیت می‌بخشید. البته درست است که اقدامات صورت گرفته در آن مقطع، ناقص و ناکافی بود ولی در آن دوره، شروع خوبی محسوب می‌شد تا به مرور زمان تساوی حقوق برقرار شود.
امروز بانوان شخصیت مستقلی دارند؛ بسیاری از آنها دارای مناصب و مشاغل مهم اجتماعی و سیاسی هستند و منزلت ایشان و مسئولیت‌هایی که بر دوش آنها است، کمتر از مردان نیست؛ همچنین بسیار هستند بیوه زنان و بانوان مظلومی که سرپرست خانواده و تنها نان آور افراد تحت تکفل خویش می‌باشند؛ انتظارات اجتماعی، ‌اقتصادی و سیاسی از آنها در بسیاری از جهات همطراز مردان است؛ تحمیل حجاب اجباری بر آنها ظالمانه و اهانت بار به حساب می‌آید و تعدّد زوجات بر خلاف عرف و عدالت محسوب می‌گردد.‌ لذا در مجموع تداوم قوانین دینی مربوط به زنان به شکل 14 قرن قبل، ظالمانه و غیر منطقی می‌باشد و نتیجه‌ای جز تحجّر و به قهقرا کشاندن جامعه ندارد.
به نظر نگارنده، جنسیت، دین و مذهب، عقیده سیاسی، نژاد، رنگ، زبان، قومیت، تابعیت و دارایی، هیچ کدام دلیلی برای داشتن امتیازات خاص محسوب نمی‌شوند. البته این دیدگاه مورد تایید برخی از آیات قرآن نیز می‌باشد که در آنها از خلقت، حرمت و حقوق انسانها بدون هرگونه تبعیضی صحبت شده است. از جمله:
"و لقد کرمنا بنی آدم" (اسراء، 70)؛ "فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین فسجد الملائکه کلهم اجمعون" (حجر، 29 و 30، ص 72 و 73)؛ "لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم" (تین، 4)؛ "خلقکم من نفس واحده" (نساء، 1، اعراف، 189، زمر، 6)؛ "انشأکم من نفس واحده" (انعام، 98)؛ "و نفخت فیه من روحی" (ص، 26 و 72)؛ "و لا تکسب کل نفس الا علیها" (انعام، 164)؛ "و لکل درجات مما عملوا" (انعام، 132)؛ "کفّ ایدیهم عنکم و ایدیکم عنهم" (فتح، 24)؛ "انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض" (آل عمران، 195)؛ "للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنسأ نصیب مما اکتسبن"(نساء، 32)؛ "یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه"(انشقاق، 6).
این آیات بین انسان ها تبعیض‌های فطری و یا حقوقی قرار نداده و زن را به عنوان طفیلی مرد قلمداد نکرده؛ بلکه او را همتای مردان و نیمه اصلی آفرینش خوانده؛ شرافت و فضیلت هر دو جنسیت را یکسان دانسته؛ فراخوان برای حرکت به سوی کمال و سعادت را همسان قرار داده و مباحث حقوقی را نیز به طور مساوی معرفی نموده است.
از سوی دیگر، پیامبر سفارش می‌نمود که در میان فرزندان خود عدالت و مساوات را رعایت کنید، اگر دوست دارید که آنها نیز متقابلا اهل عدالت و مساوات باشند[33]؛ همچنین هر چیزی را که می‌خواهید بین فرزندان خود تقسیم کنید، چه در زمان حیات و چه برای وصیت، مساوی تقسیم نمایید، اگر بنا بود خداوند تبعیض قائل شود، حتما به زنها و دخترها سهم بیشتر می‌داد[34]. شاید دلیل چنین فرمایشاتی این است که آنها از نظر عواطف و کارایی اداری و اجتماعی بیشتر نیاز به همراهی دارند. به هر حال طبق این حدیث باید تساوی در تقسیم ارث میان فرزندان ذکور و اناث (دختر و پسر) برقرار شود.
اسنادی نیز وجود دارند که می‌گویند در تقسیمات خلقت، وزنه و اعتبار خیر و لطف، به نفع زنان سنگینی می‌کند[35]. به این ترتیب اقلّ حرمتی که می‌توان برای این کلمات قائل شد، تنظیم قوانین بر اساس تساوی حقوق است.
علی می‌گفت که من در کتاب الهی تحقیق کردم و هیچ سند و برهانی پیدا نکردم که حامی برتری عرب بر عجم و مؤید تبعیض بین انسانها باشد[36]. روزی پیامبر و جمعی از اصحاب نشسته بودند، جنازه یک یهودی از مقابل آنها تشییع شد، فرمود برخیزید و احترام کنید؛ پرسیدند یا رسول الله ایشان یهودی است؛ فرمود: آیا او یک نفس نبود؟ انسان نبود؟ موجود نبود؟[37]همچنین در جای دیگری گفت که آگاه باشید هر کس به مردمی که در پناه مسلمانان زندگی می‌کنند، ظلم نماید یا ضررى بزند یا تعهدی بیش از توانشان بر آنها تحمیل کند، یا بدون رضایت چیزى از آنها بستاند، همانا من در روز قیامت با او محاجه و مخاصمه خواهم نمود[38]. ایشان مردم را بسان خانواده و اهل و عیال خداوند می‌دانست[39]و آرزو داشت روزی فرا برسد که تبعیض‌ها از بین بروند[40]
در اسناد قرآنی و روایی فوق الذکر، هیچ نوع تبعیضی در ابعاد مختلف به نفع مسلمانان، مؤمنان، مردان و... مطرح نشده؛ بلکه صحبت از همه انسانها می‌باشد؛ پس حکومت‌های مدعی دیانت و اسلامیت باید در وضع قوانین، همه شهروندان را بدون هرگونه تبعیض بسان اعضای یک خانواده الهی به حساب آورند.
وجوب به روز بودن آموزﻩ های دینی و همسویی با عرف
داود نبی می‌گوید: بر آدم عاقل و فهمیده واجب و ضرورت است که زمانش را بشناسد، بفهمد که در این عصر چه اقتضایی وجود دارد[41]. علی بن ابیطالب می‌گوید: فرزندانتان را بر آداب خودتان مجبور نکنید، چون آنان براى زمانى غیر از زمان شما خلق شده‌اند[42].
دین باید هم پیشرو باشد و هم پیرو! یعنی از یک سو باید با تکیه بر تعالیم و قواعد آن، بتوان بدون وقفه برای تأمین نیازهای خلق و خدمت به مردم مدد گرفت و از سوی دیگر نیز انعطاف پذیر باشد و بتوان تغییرات لازم را برای تنظیم شئون زندگی با مقتضیات جدید در آن گنجاند تا مانع و مزاحم در برابر پیشرفت فرد و جامعه نباشد.
برخی در ایران مدعی هستند چون تبعیض‌های جنسیتی و دینی و کیفرها و مجازات‌هایی چون زندان، شلاق و اعدام صراحتاً در قرآن و سنت آمده پس باید آنها را اجرا کرد و لذا هیچ کس حتی مدافعین و ناظرین بین‌المللی حقوق بشر، حق ندارند اعتراض کنند!
افرادی که چنین ادعاهای بی‌خردانه‌ای را مطرح می‌کنند توجه ندارند که جامعیت هر دینی با لحاظ کردن شرایط روز ممکن خواهد بود؛ لذا آموزه‌ها و قوانین مندرج در کتب آسمانی نیاز به شرح و به روز رسانی وسیع دارند تا با مصالح عموم مردم و عرف بین‌المللی همسویی کنند و حرمت‌ها و اعتبارهای لازمه را به دینداران بدهند. در غیر اینصورت همانطور که مشاهده می‌شود ادیان اعتبار و کارائی خود را از دست می‌دهند؛ به تضاد درونی کشیده می‌شوند؛ باعث دلزدگی و غیر قابل تبلیغ می‌گردند و از آموزه‌ها و احکام آنها به عنوان مجموعه‌ای از خرافات، عادات، تعصبات، ابزارهای فریب و سوء استفاده و اهرمهای بی‌عدالتی و خشونت نام برده می‌شود!
تاریخ نشان داده پیروان متعصب هیچ دین و مذهبی چنین اتهاماتی را درباره جهان بینی و ایدئولوژی مورد باور خود قبول ندارند و ادعاهایی مبنی بر حقانیت و برتری اصول، فروع و اخلاقیات مندرج در دین و مذهب خویش مطرح می‌نمایند و نظراتی که مخالف باورهایشان باشد را قبول ندارند و دیگران را تکفیر می‌کنند. این در حالی است که مخاطب بسیاری از آیات کتب آسمانی و آموزه‌های پیامبران، همه انسانها هستند نه مؤمنین به یک دین خاص. لذا تعالیم دینی باید نزد افکار عمومی جهان قابل تبلیغ کردن باشند[43]و آسان و نوازشگر و عدالت‌گستر شناخته شوند.
در مورد اسلام، این دین در دنیا به عنوان نمادی از باورهای نادرست، مناسک و عبادات بی‌حاصل، تبعیض، زندان، شلاق، گردن زدن، اعدام، ترور، بی‌رحمی و جنگ افروزی شناخته می‌شود. دلایل اصلی آن، وجود بارز چنین جلوه‌هایی در کتاب و سنت این دین و رفتارهای خشن حکومت‌های اسلامی و گروه‌های خشونت‌طلب چون القاعده و داعش و... می‌باشد. در برابر این قضاوت جهانی، برخی در تلاش هستند تاً با تبلیغات کاذب و برگزاری اجلاس و همایش و دیگر ظاهرسازی‌های مضحک، تصویری مثبت و بشردوستانه از اسلام و عملکرد خویش به نمایش درآورند! در حالی که چنین اقداماتی حاصلی جز به دور ریختن بیت المال ندارد. زیرا راه درست، انتقاد از خود، بازنگری در عقاید دینی، حذف قوانین نادرست و اصلاح رفتار است!
یکی از صحابی محمد بن عبدالله از ایشان می‌پرسد معیار حلال و حرام چیست؟ صاحب این دین و شریعت، در یک افق کلی پاسخ داد که خوبی (یعنی مستحب، حلال و واجب) آن است که وقتی انجام می‌دهی دلت آرام می‌گیرد و ‌وجدانت آنرا تایید می‌کند. برعکس، گناه و حرام آن است که وقتی مرتکب می‌شوی به هم ریزی و دچار هول و هراس می‌گردی. پیامبر ادامه می‌دهد که اینها معیارهای کلی در خوبی و بدی هستند هرچند که نظر صاحبان فتوا (فقها و مجتهدین) بر خلاف آن باشد[44].
آری، فلسفه اوامر شرعی، آن است که مصلحت انسان در رعایت و انجام آنها می‌باشد و همچنین حکمت نواهی شرعی نیز دور کردن انسان از شرارت‌ها و تباهی‌ها است[45]. پس فلسفه حرمت‌های شرعی در حفظ منافع بشری است و طبق نسخه‌ای گرانقدر از علی ابن موسی الرضا، هرآنچه که مصلحت، بقا و نیاز انسان را تامین می‌کند واجب است و هرآنچه که فساد،‌ زیان، نابودی و هلاکت به دنبال دارد؛ حرام قلمداد می‌گردد[46].
به سخنی دیگر، در هر موقعیت و در هر زمانی که توصیه‌ها و دستورات دینی و شرعی، تامین کننده مصالح و نیازها نباشند و یا مفاسد و مضرات را دفع نکنند و یا به هر دلیلی نتیجه معکوس بدهند می‌توان آنها را کنار گذاشت. 
در واقع وقتی که در پایبندی به احکام و قوانین دینی و شرعی، اهداف شارع تامین نگردد و نقض شود طبق قاعده عقلی و فقهیِ "قبح نقض غرض" می‌توان آنها را تعطیل و منسوخ نمود[47]
اصل اساسی در همه ادیان، خداوند است. ادیان آمدند تا راه تقرب به خداوند را نشان دهند و انسان را به خداوند برسانند. آن خداوندی که بخشنده، مهربان،‌ کریم، لطیف و تخفیف دهنده نامیده شد. خداوندی که از او به عنوان حامی بشر یاد می‌شود. خداوندی که به گفته ادیان، بشر را اشرف مخلوقات خویش قرار داد و تاج کرامت بر سرش نهاد. خداوندی که انبیا را ارسال نمود و کتب آسمانی را نازل کرد تا قسط و عدل را مستقر نماید و بشریت را از جهل و ظلم و فساد تطهیر کند. خداوندی که وجدان را نماینده خویش در درون بشر و محکمه‌ای که نیاز به قاضی ندارد قرار داد و شاخص تقرب به خود را عدالت، مساوات، شرف، رفاقت، تفاهم، لطافت و گذشت معرفی کرد. مردم در طول تاریخ برای رسیدن به چنین خدایی به دنبال ادیان رفته و می‌روند.
این در حالی است که احکام و قوانین تبعیض آمیز، سخت گیرانه، خشن و جنگ افروزانه که به نام خداوند تحمیل می‌شوند آثار تخریبی جبران ناپذیری می‌گذارند. زیرا همانطور که مشاهده می‌گردد اولا باعث آزار و پایمال شدن حقوق مردم می‌باشند و ثانیا باعث سرافکندگی و خجالت پیروان ادیان در منظر جهانی می‌شوند و شخصیت و اعتبار آنها را ضایع می‌نمایند. 
واضح است که این روند باعث بدبینی به خداوند می‌شود. در چنین شرایطی ادیان به جای آنکه اشتهای خداخواهی انسان را تقویت کنند و زمینه تقرب به او را فراهم نمایند نتیجه معکوس می‌دهند که خود مصداق بارزی از نقض غرض است[48]. آنطور که در آیات و روایات آمده، اهداف کلی کیفرها و مجازات‌های دینی، استقرار عدالت و حفظ حقوق افراد و جامعه در ابعاد جانی، مالی، ناموسی، امنیتی، اعتباری، اعتقادی و روحی است. آیا در همین ایران که طی حدود چهار دهه است روی اجرای احکام و قوانین سخت گیرانه، تبعیض آمیز و خشن، اصرار ورزیده شده؛ واقعا اهداف مذکور تامین گشته؟! آیا آمار جرائم رو به کاهش نهاده؟! آیا آثار بازدارنگی داشته؟! آیا امنیت اخلاقی، اجتماعی، معنوی و روحی برقرار شده؟!
طبق قاعده دیگری، دفع ضرر بهتر است از جلب نفع؛ لذا اگر فرض کنیم تداوم احکام و قوانین مورد بحث، آثار مثبتی داشته باشند اما با توجه به مضرات مهمی که بخشی از آن ذکر شد؛ منسوخ کردن آنها اولویت دارد[49].
از سوی دیگر، گرچه ممکن است تعطیلی و نسخ احکام و قوانین مورد بحث، سبب بروز برخی از مفاسد باشند اما از مفاسد اساسی و بزرگتر که همانا تخریب الهیات و دوری از خداوند است جلوگیری می‌کنند و بر اساس قاعده‌ی "دفع افسد به فاسد" منسوخ کردن آنها اولویت دارد و اگر چنین نشود قانون "تقدیم ]مقدم بودن[امر اهمّ بر مهم"[50]نیز پایمال می‌گردد زیرا مهمترین وظیفه ادیان که رساندن بشر به خداوند می‌باشد تحت الشعاع امور دیگر قرار می‌گیرد.
تداوم روند ناسخ و منسوخ
بسیاری از قوانین و احکامی که پیامبران وضع نمودند یا اجرا کردند بر خلاف میل خود آنها بوده و ادله و نمونه‌هایی در این تحقیق عنوان شد. اصولا مجازات‌های بیرحمانه مندرج در قرآن "تاسیسی" نبوده‌اند، بلکه "امضایی" و "مقید شده" هستند. یعنی این اسلام نبود که آن قوانین را آورد؛ بلکه آن احکام و قوانین در دوران جاهلیت برقرار بودند و برخی از آنها مقیداتی نیز داشته‌اند؛ ولی تداوم یافتن آنها در اسلام اولیه منوط به رعایت یک سری قیود و شرایط سخت و محدوده کننده شد. این تحدیدها تا اندازه‌ای بسان تعطیل کردن غیر مستقیم آنها محسوب می‌شد تا آنکه راهی برای منسوخ کردن رسمی آنها در آینده باز گردد. 
محمد بن عبدالله تبعیض‌های قومی و نژادی را قبول نداشت[51]و وعده می‌داد که خداوند دنیا را به آخر نخواهد رساند، مگر آنکه تبعیض‌هایی که برای اهل ذمّه تقریر شده از بین بروند[52]. چنین مستنداتی نشان می‌دهند که فرهنگ حاکم بر جاهلیت اجازه نمی‌داد تا او همه مصادیق عدالت و مساوات را برقرار کند. لذا او نیز مانند دیگر انبیا آرزو داشت روزی فرا برسد که همه آحاد مردم از خشونت‌ها و تبعیض‌ها رها شوند.
بحث دیگری که چنین دیدگاهی را تایید می‌کند جریان برده‌داری است که امکان تعطیلی کامل آن در دوران نزول ادیان آسمانی وجود نداشت[53]. درست است که این تجارت، غیر انسانی است و قاعدتاً ادیان آسمانی باید آنرا از بین می‌بردند؛ ولی چنین اقدامی عملاً غیر ممکن بود. زیرا از قدیم الایام برده‌داری ستون لاینفکی از صنعت و تجارت و زندگی اجتماعی بوده که تا همین اواخر نیز در خیلی از ممالک رواج داشت. ادیان آسمانی در راستای فرهنگ سازی برای حرمت دادن به بردگان و بندگان و آزاد کردن آنها، توصیه‌هایی را ترویج نمودند؛ مثلا پیامبر می‌گفت که بدترین مردم کسی است که انسانها را می‌فروشد[54]. شرورترین مردم کسی است که برده خویش را بزند. او توصیه می‌کرد آنها را عبد (بنده) نخوانید، بلکه جوان و جوانمرد صدا کنید. علی از دسترنج کار خویش -نه از بیت المال- هزار برده را خریداری و آزاد کرد[55]. راه‌هایی نیز برای آزاد کردن بندگان گشوده شد؛ مثل خریدن و آزاد کردن آنها به عنوان کفاره، نذر، طلب آمرزش و تقرب جستن به خداوند. از سوی دیگر خود بردگان نیز می‌توانستند اقدام به خلاصی خویش کنند؛ مثلا از آیه 33 سوره نور برداشت می‌شود که برده می‌توانست در ازای پرداخت مبالغ معینی به اقساط، حکم آزادی خود را از ارباب خویش بخرد؛ یا روش‌های دیگری که برده قادر می‌شد به مثابه عضوی از خانواده صاحب خویش درآید.
اینها نشان دهنده مخالفت دینی با برده‌داری محسوب می‌گردند. اما نکته مورد بحث این است که با وجود چنین تلاش‌هایی برای مقابله با برده‌داری، عملا امکان حذف این جریان، در آن زمان وجود نداشت ولی در اسلام قدم‌هایی بزرگی برای تکریم و حمایت‌های گوناگون از این طبقه جامعه برداشته شد. وضعیت احکام و قوانین خشن و تبعیض‌آمیز نیز همینطور بود. یعنی کوشش‌های متنوعی برای جلوگیری از تداوم آنها صورت گرفت ولی عملا امکان منسوخ کردن کامل آنها وجود نداشت.       
نکته کلیدی دیگری که نباید مغفول بماند این است که طبق آیه اول سوره مائده خداوند اراده می کند هر چه را که بخواهد ("ان الله یحکم ما یرید")[56]. لذا نمی‌توان فرامین او را محدود و محصور کرد به آنچه در کتب آسمانی یا در یک مقطع خاص نازل شده[57]. به دیگر سخن، احکام و قوانین الهی تابع مصالح عصر و منافع جمع هستند و احکام و قوانین مندرج در کتب آسمانی را نمی‌توان ثابت و لایتغیر تلقی نمود و چه بسا خداوند طی فرامین دیگری آنها را منسوخ نماید. 
حتی خود پیامبر نیز بارها بنابر مصلحت‌های مختلفِ زمانی و مکانی، آیاتی از قرآن را منسوخ کرد[58]. بنابراین نه تنها در خود قرآن، برخی آیات توسط آیات دیگری منسوخ شدند بلکه به دلیل اجتهادی بودن دین، روند ناسخ و منسوخ ادامه داشته و دارد.
اکنون این سئوالها مطرح است: اگر پیامبران زنده بودند آیا احکام و قوانین دینی خشونت طلبانه و تبعیض آمیز را تعدیل یا منسوخ نمی‌کردند؟ شخصیتی مثل محمد بن عبدالله که یکی از آرزوهایش رفع تبعیض بود و توانست برخی از مصادیق حقوق بشری مانند حقوق زن را که صفر بود به حد نیمی از عدالت ارتقا دهد؛ اگر الان حضور داشت آیا آنرا تکمیل نمی‌کرد و نظام تساوی حقوق را مستقر نمی‌نمود؟ آیا تبعض‌های دینی و اعتقادی و قومیتی را منسوخ نمی‌کرد؟ کسی که توانست قصاص‌ها و مجازاتهای بی‌رحمانه را از اجرای خودسرانه جدا کند و راه گریز را برای متهمین باز نماید، اگر الان زنده بود، آیا کلیه کیفرهای خشن را منسوخ نمی‌کرد؟ آیا کسانی که مدعی زعامت اسلام و حفاظت از دین او هستند نباید در تعدیل و نَسخ احکام و قوانینی که دین گریزی را تشدید می‌کند فعال باشند؟
بحث و نتیجه گیری
1. باتوجه به اینکه بسیاری از آیات قرآن تایید کننده خشونت و جنگ طلبی هستند برای حکومت‌های سرکوبگر و توسعه طلب اسلامی، ابزار مناسبی محسوب می‌شوند تا برای اهدافی چون، ایجاد رعب و وحشت، بایکوت و از صحنه بیرون کردن مخالفین و همچنین جهاد و حمله به ممالک دیگر از آنها استفاده کنند.
2. برخی از مباحث و قواعد ثانویه که در این تحقیق بررسی شدند مورد پذیرش روحانیون متعصب و سیاسی نیز می‌باشند و در تالیفاتشان موجود است. حتی در قانون اساسی و دیگر قوانین حکومت فعلی ایران نیز قواعدی چون قاعده "لاضرر" به کار رفته است.
ولی در کل، احکام ثانویه، یا مغفول مانده‌اند و یا به شکلی محدود مورد استفاده قرار می‌گیرند آن هم در راستای اهداف تبلیغاتی و سیاسی نه اهداف انسانی و حقوق بشری. یک مورد آن، حذف سنگسار از قانون مجازات در ایران است که چندین سال پیش انجام شد. اولا این حکم غیر انسانی و جاهلی را منسوخ نکردند بلکه صرفا زیر فشارهای بین المللی و از روی "تقیه و اکراه"[59]، از قانون مجازات حذف و اجرای آنرا متوقف نمودند. ثانیا مجتهدین متعصب و سیاسی نیز نسبت به لغو آن، حامی و مشتاق نبودند بلکه آنها نیز از روی "تقیه و اکراه" با تعطیلی آن کنار آمدند.
در این حکومت، حفظ و مصلحت نظام، اهمّ واجبات محسوب می‌شود و در راستای آن، خود را مجاز به تغییر و تعطیلی و نسخ هر حکم و قانون دینی می‌دانند که برای بقا و مصلحت نظام مزاحمت ایجاد کند. نمونه بارز آن در باج دادنهای کلان به روسیه و چین و ایضا تامین هزینه‌های نجومی گروه‌های نظامی و تروریستی در ممالک اسلامی قابل مشاهده است که با تعطیل کردن قواعدی چون "الاقرب یمنع الابد" صورت گرفته و باعث فقر و بیکاری و فلاکت ایرانیان مظلوم شده که صاحبان واقعی ثروت‌های مملکت خویش هستند.
3. عدﻩای از مفسرین و فقها بر این باورند که به هنگام وضع شدن احکام و قوانین اولیه، همه جنبه‌های عقلانی و بی‌ضرر بودن و شاق نبودند آنها از سوی بانی شریعت لحاظ شده و لذا مدعی هستند که احکام و قوانین شرعی باید به همان شکل اولیه اجرا گردند و فقط می‌توان در موارد استثنا آنها را موقتا تعطیل کرد و یا تغییرات جزئی اعمال نمود!
ادله‌‌ای که در این تحقیق ارائه شد چنین ادعاهای پوچی را رد می‌کند. این مقاله مستند و مستدل، نشان می‌دهد که بسیاری از "احکام اولیه" از همان ابتدا، محتوای تبعیض آمیز، ناعادلانه و شاق داشتند و صرفا به دلیل استیلای خشونت و جاهلیت بر جامعه آن زمان بود که آن احکام و قوانین، وضع شدند و اگر محمد بن عبدالله در قید حیات بود با گذر زمان همه آنها را منسوخ می‌کرد.
4. خود پیامبر به "ذو وجوه" بودن قرآن (یعنی کتابی که مبنای فقاهت و استخراج احکام و قوانین اسلامی است) اعتراف نمود و فرمان داد بین وجوه مختلفی که از این کتاب برداشت می‌شود وجه احسن را اخذ کنید[60]. وجه احسن چیست؟ یقینا در هر عصری به شکلی تجلی داشته و امروز با منسوخ کردن احکام و قوانین تبعیض آمیز، خشونت طلبانه و جنگ افروزانه میسر می‌باشد.
5. تاریخ نشان می‌دهد مبانی حقوقی برجای مانده از اسلام، با منشورات حقوق بشری سازمان ملل و غرب، آشتی ناپذیر به نظر می‌رسند. گرچه تلاش‌هایی صورت گرفت تا به نوعی این دو مقوله را منطبق کنند و برخی نیز مباحثی چون دموکراسی اسلامی و حقوق بشر اسلامی را مطرح نمودند اما حاصلی نداشته است. 
در افقی بالاتر، نگارنده طی سالیان متمادی چه از داخل زندان و چه در بیرون، تلاش کرد راهکارهای متنوع درون دینی برای کنار گذاشتن تعالیم و آموزه‌های غیر عقلانی و تاریخ مصرف گذشته و همچنین منسوخ کردن احکام و قوانین تبعیض آمیز، خشونت بار و جنگ افروزانه را ارائه کند. این اقدامات به نوعی همسان سازی با ارزش‌های عقلانی و حقوق بشری مدرن محسوب می‌شود و این تحقیق مستدل، نمونه‌ای از آن است. اما زحمات ما نتایج مثبت چشمگیری نمی‌تواند داشته باشد زیرا از یک سو حمایت‌های بین المللی از ما صورت نگرفته و صدای ما به جایی نمی‌رسد تا بتوانیم انقلابی در اصلاح جهان بینی و ایدئولوژی دینی برپا کنیم و از سوی دیگر نیز قدرت و تمکن در جهان اسلام مانند قرون گذشته، در دست کسانی است که از اسلام برای مقاصد سیاسی سوء استفاده می‌کنند.
لذا بهترین کار در شرایط فعلی، حد وسط است. به این صورت که از یک سو حکومت‌های مدعی اسلامیت، تحت فشار قرار گیرند که به جای صرف کردن سرمایه‌های ممالک ثروتمند خود در مسیر جهاد و جنگ و دخالت در ممالک دیگر، به فکر اصلاح وضع زندگی مردم افتند و به دنبال چاره برای جلوگیری از هدر رفتن سرمایه‌ها و سرقت‌های خرد و کلان از بیت المال باشند و با بهبود بخشیدن به اوضاع اقتصادی، زمینه‌های ارتکاب جرم و فساد را کاهش دهند تا آحاد ملت مجبور نباشند برای تامین نیازهای اولیه مادی، معنوی و غریزی خود مرتکب اعمالی شوند که در پس آن، مجازات‌های خشن نهفته باشد.
6. در باب علل وضع قوانین تبعیض آمیز، غیر انسانی و جنگ افروزانه در ادیان، مواردی چون مقتضیات زمان بررسی گردید ولی یقینا دلایل دیگری نیز مطرح هستند که مربوط می‌شود به چگونگی ساختار جهنمی و ایذائی این دنیا که خالق هستی برای آن اراده کرده و بحث آن خارج از محدوده این تحقیق است.  
7. اصل و اساس و بنیان دیانت، تقویت رابطه با آفریدگار است. آن هم نه پروردگاری که با عینک ادیان دیده می‌شود بلکه آن کردگاری ملاک است که با دوری از او، سلولهای وجدانی بمیرد و با تقرب به او، صلح و حقوق بشر و دموکراسی تقویت گردد. یکی از ملزومات تقرب به چنین خدایی آن است که هر حکم و قانون شرعی که با عدالت، سهولت، صلح،‌ دموکراسی و حقوق بشر ناسازگار است و در تامین معیشت و رفاه انسانها مانع سازی می‌کند منسوخ شود یا لااقل تعدیل گردد.
منابع
اصول کافی، شیخ کلینی، م 329.
اعیان الشیعه، علامه امین عاملی (سید محسن)، م 1371.
الخلاف، شیخ طوسی، م 460.
الدر المنثور فى تفسیر المأثور، سیوطى (جلال الدین)، قرن 10.
الشمائل المحمدیة، ترمذی (ابوعیسی)، م 279.
الغارات‏، ثقفى کوفى‏، قرن 3.
اوصاف الاشراف، خواجه نصیرالدین طوسی، م 672.
إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات‏، شیخ حر عاملی، م 1104.
إرشاد القلوب إلى الصواب‏، دیلمی (حسن بن محمد)، م 841.
إقبال الأعمال، ابن طاووس (على بن موسى‏)، م 664.
بحار الانوار، علامه مجلسی، م 1110.
تأویل الدعائم، تربیة المؤمنین بالتوفیق على حدود باطن علم الدین، ابوحنیفه مغربی، م 363.
تحف العقول، حرانی (ابن شعبه)، قرن 4.
تذکره الفقهاء، علامه حلی، م 726.
ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، جعفری (محمد تقی).
تفسیر مجمع البیان، طبرسی (فضل ابن حسن)، قرن 6.
تفسیر نور الثقلین‏، العروسى الحویزى (عبد على بن جمعة)، م 1112.
دیوان امیرالمؤمنین،‌ منسوب به علی ابن ابیطالب
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، م 656.
صحیفه سجادیه، زین العابدین (علی ابن الحسین).
عدة الداعی و نجاح الساعی‏، ‌ابن فهد حلی، م 841.
علل الشرایع، شیخ صدوق، م 381.
عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ‌ابن ابی جمهور، م 901.
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، م 386.
غرر الحکم و درر الکلم‏، تمیمیم آمدی، م 550.
کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، متقی هندی، م 975.
گفتار فلسفی (معاد از نظر روح و جسم)، محمد تقی فلسفی.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نوری (حسین بن محمد تقی)، م 1320.
مسند ابن ‌حنبل، احمد ابن حنبل، م 241.
مسند جامع الاحادیث،‌ گردآوری گروهی از نویسندگان.
مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسى (على ابن حسن)‏، م 600.‏
معجم کبیر، طبرانی، م 360.
میزان الحکمه، محمدی ری شهری.
نهج الفصاحه، (کلمات قصار پیامبر)، ابوالقاسم پاینده.
وافی، فیض کاشانی، م 1091.
وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، م 1104

[1]این مصلحت‌ها عبارتند از "عسر و حرج"، "اضطرار"، "ضرورت‌ها"، "ضرر"، "مقدمیّت"، "اکراه"، "دفع افسد به فاسد" و...
[2]"ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج" (مائده، 6)؛ "و ما جعل علیکم فی الدین من حرج" (حج، 78)؛‌"یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر"(بقره 185). 
[3]قاعده‌ی "لا حرج".
[4]"ربنا غلبت علینا شقوتنا و کنا قوما ضالین"(مؤمنون، ‌106).
[5]"خلق الانسان ضعیفا"(نساء، 28)؛ "لا تحملنا ما لا طاقه لنا به"(بقره، 286)؛ "لا اکراه فی الدین"(بقره، 256)؛ "لا یکلف الله نفسا الا وسعها" (بقره، 286)؛ "لا نکلف نفسا الا وسعها" (انعام، ‌152، اعراف، 42، مؤمنون، 62). برای توضیح بیشتر در خصوص رد دین و عقیده تحمیلی،‌ رجوع کنید به مقاله نگارنده تحت عنوان "حقوق بشر در توحید بدون مرز".
[6]"بَعَثَنِی بِالْحَنِیفِیةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَة" اصول کافی، ج 5، 494؛ "بعثت بِالْحَنِیفِیةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَة " شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، 144.
[7]"جئتکم بالشریعة السهلة السمحاء و من رفع الحرج و المشقة فی الدین"،اعیان السیعه، ج 10، ص 374، از پیامبر.
[8]"امرت بمداراة الناس، کما امرت بتبلیغ الرسالة" تحف العقول، ص 48،‌ از پیامبر؛ "امرنی ربی بمداراة الناس، کما امرنی باداء الفرائض"وافی ،ج 4، ص 458؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص200 و با کلمات مشابه در مآخذ دیگر از جمله در نهج الفصاحه، حدیث شماره 677.
[9]"اِیَّاکُمْوَالتَّعَمُّقَفِیالدِّینِفَاِنَّاللهَقَدْجَعَلَهُسَهْلاًفَخُذُوامِنْهُمَاتُطِیقُونَ" نهج الفصاحه، حدیث 986؛ کنز العمال،حدیث 5348، ازپیامبر.
[10]"عَلَیکُمبِرُخْصَةِاللَّهِالَّتِیرَخَّصَلَکُم"کنزالعمال، حدیث 5334 و بطور مشابه در احادیث 5335 و 5336 ، ازپیامبر.
[11]"فَمَنْتَعَمَّقَلَمْیُنِبْاِلی  الْحَقْ" نهجالبلاغه،حکمت  31.
[12]"الدِّینُ وَاسِعٌ وَ لَکنَّ الْخَوَارِجَ ضَیقُوا"اصولکافی،ج 2،ص ‌405؛و به اشکال دیگر در کتابتهذیبالاحکام،ج 2،ص  368ومنلایحضرهالفقیه،ج 1،ص257 .
[13]"حَکمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکمَ بِهِ الشَّرْعُ و کلُّ ما بِهِ الشَّرْعُحَکمَ بِهِ الْعَقْلُ" (قاعده ملازمه) .
[14]"العقل اصل دینی" مستدرک الوسائل،  ج 11 ص 173.
[15]"إِنَّمَا یدْرَک الْخَیرُ کلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِینَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ‏ لَه‏" تحف العقول،ص 54؛ "لَا دِینَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ‏ لَه‏" غررالحکم ، ص 783.
[16]"لَا بَعَثَ‏ اللَّهُ‏ نَبِیاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى‏ یسْتَکمِلَ‏ الْعَقْلَ وَ یکونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِه‏"اصول کافی، ج 1، ص 13، از پیامبر. 
[17]"العقل رسول الحق"عیون الحکم،‌ ص 27؛ غرر الحکم،‌ص 27.
[18]"إِنَّ الْمَکارِمَ أَخْلَاقٌ مُطَهَّرَةٌ ، فَالدِّینُ أَوَّلُهَا وَ الْعَقْلُ ثَانِیهَا - وَ الْعِلْمُ ثَالِثُهَا وَ الْحِلْمُ رَابِعُهَا ، وَ الْجُودُ خَامِسُهَا وَ الْفَضْلُ سَادِسُهَا" دیوان امیرالمؤمنین، ص 479.
[19]"لَیسَ لِلعَبدِ مِن صَلَاةٍ اِلَّا مَا عَقَلَ" اصول کافی، ج 1 ص 12، از پیامبر؛ "أَنَّ اللَّهَ یطَاعُ‏ بِالْعِلْمِ‏ وَ یعْبَدُ بِالْعِلْم‏"مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 136.
[20]"إذَا رَأَیْتَ النَّاسَ یَتَقَرَّبُونَ إلَی خَالِقِهِمْ بِأَنْوَاعِ الْبِرِّ، تَقَرَّبْ إلَیْهِ بِأَنْوَاعِ الْعَقْلِ حَتَّی تَسْبِقَهُمْ" ترجمه و تفسیر نهج البلاغه جعفری، ج 1، ص 181،  از پیامبر. 
[21]"تفکر ساعه خیر من عباده سبعین سنه"اوصاف الاشراف،ص 47، از پیامبر؛ و در روایات مشابه: "یا علىّ، ساعة العالم یتّکى‏ء على فراشه ینظر فی العلم خیر من‏ عبادة سبعین‏ سنة" عدة الداعی، ص 75. 
[22]سوره بقره، آیه 260.
[23]"کانَ رَسُولُ اللَّهِ دَائِمَ‏ الْفِکرَةِ" الشمائل المحمدیة، ص 135،‌ از حسن ابن علی؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ‌ص 317.
[24]"حدود" یعنی مجازات‌هایی که نوع و میزان آنها در شریعت وضع و مشخص شده. "تعزیر" هم بخش دیگری از مجازات‌های رایج است که به معنای تعیین نوع و مقدار مجازات برای مواردی می‌باشد که حکم مشخصی در شریعت برای آنها مقرر نشده. گرچه این نوع مجازات جنبه شرعی ندارد و توسط حکومت اعمال می‌شود ولی در این موارد نیز باید آزادی قلم و بیان و عقیده و دیگر مصادیق حقوق بشر نادیده گرفته نشوند.
[25]مثلا عیسی مسیح مواجه شد با گروهی که برای سنگسار کردن یک زنِ متهم به زنا جمع شده بودند؛ گفت فقط کسانی می‌توانند سنگ بزنند که گناهکار نباشند. چون هیچ کس در بین آنها بی‌گناه نبود حکم سنگسار اجرا نشد و عیسی نیز او را موعظه کرد و آزاد نمود. یک روز سارقی را برای اجرای حکم قطع دست می‌بردند، علی ابن ابیطالب مانع شد و گفت ابتدا باید مشخص شود که آیا این سارق سهم خود را از بیت المال دریافت کرده است یا خیر؟ اگر دریافت نکرده، باید ابتدا حاکم مجازات شود، چرا که او باعث و بانی شکل گیری این جرم است! وقتی که زنی نزد علی اقرار به زنا کرد، ایشان به او گفت که احتمالا خواب دیده‌ای و یا خیال می‌کنی چنین فعلی را مرتکب شده‌ای! آن زن اصرار بر اجرای حد نمود؛ علی نه تنها حکم نداد که جنین زنا باید سقط شود، بلکه زن را با بهانه به دنیا آوردن فرزند از محاکمه معاف نمود بدون آنکه پرونده‌ای برایش تشکیل دهد. حتی بدون اخذ وثیقه و ضمانت او را آزاد کرد. در مراحل بعدی امر به شیر دادن و کفالت فرزند نمود و به این بهانه‌ها او را از مجازات رهانید.
[26]برای درک بهتر، به این مثال توجه شود: در مورد زنا، در قدم اول: اثبات وقوع این فعل طبق معیارهایی که در شرع مشخص شده عملاً غیر ممکن است. بر فرض اگر از این سد عبور کنیم (مثلا خود شخص به ارتکاب زنا اقرار نماید) در آنصورت به سد دوم می‌رسیم، جایی که اسلام گفته قاضی صادر کننده حکم باید عادل باشد (یعنی معصوم باشد) و چنین چیزی نیز در زمان نبود نمایندگان رسمی خداوند غیر ممکن است. در ضمن سد سوم هم مطرح است که اجرا کننده حد، باید انسانی عادل و معصوم باشد.
[27]آیات 178 از سوره بقره و 45 از سوره مائده.
[28]"اللَّهُمَ‏ لَا تُبَدِّلِ‏ اسْمِی‏ وَ لَا تُغَیرْ جِسْمِی‏ وَ لَا تُجْهِدْ بَلَائِی‏ وَ لَا تُشْمِتْ‏ بِی‏ أَعْدَائِی‏...أَعُوذُ بِرَحْمَتِک مِنْ عَذَابِک‏... و أَعُوذُ بِک مِنْک‏" اقبال الاعمال، ج 2، ص 698، از اعمال نیمه شعبان،ازامامصادق.
[29]"کلُّبَنِیآدَمَخَطّاءٌوَخَیرُالخَطّائِینَاَلتَّوَابُونَ"الدر المنثور،ج 1، ص 261،ازپیامبر؛ کلامی شبیه به همین مضمون از زین العابدین: "إِلَهِی‏ الذُّنُوبُ‏ صِفَاتُنَا وَ الْعَفْوُ صِفَاتُک‏" بحار الانوار، ج 91، ص 139.
[30]"یعْطِفُ‏ الْهَوَى‏ عَلَى‏ الْهُدَى‏ إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى‏"نهجالبلاغه، خطبه  138.
[31]"و ما أبرئ نفسی إن النفس لأمارة بالسوء إلا ما رحم ربی إن ربی غفور رحیم" (یوسف،‌53)؛ "و لقد همت به و هم بها لو لا أن رأى برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء" (یوسف، 24)؛ "و إلا تصرف عنی کیدهن أصب إلیهن و أکن من الجاهلین" (یوسف، 33)؛ "إِنَ‏ الدُّنْیا قَدْ غَرَّتْنَا وَ شَغَلَتْنَا وَ اسْتَهْوَتْنَا وَ اسْتَغْوَتْنَا" امالی شیخ صدوق، ص 225؛ اثبات الهداه، ج 1، ص 200، از پیامبر؛ "إِنَ‏ الشَّیطَانَ‏ یجْرِی‏ مِنِ‏ ابْنِ‏ آدَمَ‏ مَجْرَى الدَّم‏" نهج الفصاحه، حدیث 282؛ "وَ جَعَلْتَ‏ لَنَا عَدُوّاً یکیدُنَا، سَلَّطْتَهُ‏ مِنَّا عَلَى مَا لَمْ تُسَلِّطْنَا عَلَیهِ مِنْهُ، أَسْکنْتَهُ صُدُورَنَا، وَ أَجْرَیتَهُ مَجَارِی دِمَائِنَا، لَا یغْفُلُ إِنْ غَفَلْنَا، وَ لَا ینْسَى إِنْ نَسِینَا"صحیفه سجادیه، دعای 25.
[32]"آخِرُ مَا أَوْصَى‏ بِهِ‏ الْخَضِرُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع أَنْ قَالَ لَهُ لَا تُعَیرَنَّ أَحَداً بِذَنْب‏تفسیر نور الثقلین‏، ج 3، ص 291، اززین العابدین؛ "عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنُ یصِیبُهُ الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَانُ فَقَالَ هَذَا مِنَ الذُّنُوبِ وَ التَّقْصِیرِ وَ ذُنُوبُ‏ النَّبِیینَ‏ وَ الْمُوقِنِینَ‏ مَغْفُورَةٌ لَهُم‏"مشکاة الأنوار،‌ ص 295.
[33]"اعْدِلُوا بَینَ‏ أَوْلَادِکمْ‏ کمَا تُحِبُّونَ‏ أَنْ یعْدِلُوا بَینَکمْ فِی الْبِرِّ وَ اللُّطْف‏بحارالانوار، ج 104، ص 92؛ کنزالعمال، حدیث 45346.
[34]"ساووا [سووا] بین اولادکم فی العطیه فلو کنت مفضلا احدا لفضلت النساء" الخلاف شیخ طوسی، ج 3 ، 564؛ تذکره الفقهاء علامه حلی، ص 424؛ کنزالعمال، حدیث 45346.
[35]"أَکثَرُ الْخَیرِ فِی‏ النِّسَاء"میزان الحکمه، ج 10، ص 468.
[36]"إِنِّی نَظَرْتُ فِی کتَابِ اللَّهِ فَلَمْ أَجِدْ لِوُلْدِ إِسْمَاعِیلَ‏ عَلَى‏ وُلْدِ إِسْحَاقَ فَضْلا" اصول کافی، ج 8، ص 69.
[37]"أنه و أصحابه قاموا لجنازة فقالوا یا رسول الله إنها یهودیة... قیل إنه یهودی فقال أ لیست نفسا" معاد فلسفی، از بحار الانوار، ج 18، ص 254؛ مرآه العقول مجلسی، ج 14، ص 83.
[38]"الا من ظلم معاهدا او انتقصه او کلّفه فوق طاقته او اخذ منه شیئا بغیر طیب نفس فانا حجیجه یوم القیامة" کنز العمال، ج 3، حدیث 10924.
[39]"الناس عیال الله" و "الخلق عیال الله" اعیان الشیعه، ج 5، ص 605.
[40]"لا تقوم الساعه حتى یؤکل المعاهد کما تؤکل الخضر"مستدرک الوسایل، ج 11، ص 122؛ تاویل الدعائم، ج3، ص309.
[41]"عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یکونَ‏ عَارِفاً بِزَمَانِه‏"اصول کافی ج 2، ص 116،‌ از جعفر صادق؛ "عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یکونَ بَصِیراً بِزَمَانِه‏" ارشاد القلوب، ج 1، ص 74،‌ از پیامبر.
[42]"لا تقسروا اولادکم على آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم" شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، ص267.
[43]"ان هو الا ذکر للعالمین" (یوسف، 104، ص، 87، تکویر، 27)؛ "و ما هو الا ذکر للعالمین" (قلم، 52)؛ "و ما الله یرید ظلما للعالمین" (آل عمران، 108)؛ "للعالمین نذیرا" (فرقان، ‌1)؛ "ان هو الا ذکری للعالمین" (انعام، 90)؛ ‌"حکمه بالغه"(قمر، 5)؛ "و ما هو الا ذکر للعالمین" (قلم، 52). 
[44]"عَنْ اَبِی ثَعْلَبَةَ الْخَشِنِی قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنِی بِمَا یحِلُّ لِی وَ یحْرُمُ عَلَی قَالَ فَصَعَّدَ النَّبِی وَ صَوَّبَ فِی النَّظَرَ فَقَالَ النَّبِی الْبِرُّ مَا سَکنَتْ اِلَیهِ النَّفْسُ وَ اَطْمَأَنَّ اِلَیهِ الْقَلْبُ وَ الاِثْمُ مَا لَمْ تَسْکنْ اِلَیهِ النَّفْسُ وَ لَمْ یطْمَئِنَّ اِلَیهِ الْقَلْبُ وَ اِنْ اَفْتَاک الْمُفْتُونَ" معجم کبیر، ج 22، ص 219، حدیث 585؛ مسند ابن حنبل، ج 6، ص 223، حدیث 17757؛ مسند جامع،‌ حدیث 12196،‌ از پیامبر.
[45]فرامین الهی مصلحت‌های "لازم الاستیفاء" هستند و منهیات شرعی، مفسده‌های "واجب الاحتراز" می‌باشند. یک نتیجه آن، چنین است که با کشف علت و حکمت دستورات شرعی، می‌توان آنها را به مسائل مشابهی که حکمی برای آنها وجود ندارد تعمیم و سرایت داد و احکام و قوانین جدیدی وضع نمود. (قاعده  تنقیح مناط). البته این بعد این بُعد از موضوع، در قالب قاعده "العلة تعمم و تخصص" نیز قابل بررسی است که می گوید: اگر علت هر یک از احکام و مقررات شریعت به طور قطع مشخص شود، در موارد مشابه قابل تعمیم و تخصیص است. 
[46]"إِنَّا وَجَدْنَا کلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیهِ الْحَاجَةُ الَّتِی لَا یسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیاءِ لَا حَاجَةَ بِالْعِبَادِ إِلَیهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاک"علل الشرایع، ج 2، ص592، ‌از علی ابن موسی الرضا. 
[47]قاعده "قبح نقض غرض" که بیشتر در مباحث کلامی به کار می رود به دلیل عقلانی بودن آن، در فقاهت نیز اعتبار خاصی دارد. طبق این قاعده هر آنچه که نقض کننده غرض اصلی در تشریع یک حکم شود، حکم به بطلان آن می‌گردد "کلّ شیء تضمن نقض غرض أصل مشروعیة الحکم یحکم ببطلانه"جواهر الکلام، ج 32، ص 202.
[48]توضیح قبلی.
[49]"دفع الضرر اولی من جلب النفع".
[50]"الاهمّ فالاهم"؛ "فی موارد التزاحم بین الاهم و المهم یقدم الاهم". قاعده مقدم دانستن امر اهم بر مهم، هنگام تزاحم میان دو حکم و قاعده.
[51]"لَا فَضْلَ‏ لِعَرَبِی‏ عَلَى عَجَمِی وَ لَا لِعَجَمِی عَلَى عَرَبِی وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَر" کنز العمال، حدیث 8502، از پیامبر.
[52]رجوع کنید به پاورقی 40.
[53]علت بردگی در تمدنهای گذشته مواردی از این قبیل بود: 1. اسارت در جنگ؛ 2. فقر مادی و بدهی که باعث می گشت افراد، خود یا فرزندان و اعضای خانواده‌شان را به عنوان برده بفروشند؛ 3. مجازات قانون شکنان و محکومین.
[54]"شَرُّ النَّاسِ‏ مَنْ‏ بَاعَ‏ النَّاس‏ " اصول کافی، ج 5، ص 114.
[55]"اَعتَقَعَلِیاَلفَمَمْلوکٍمِمَّاعَمِلَتیدَاهُ"الغارات،ج  1،ص 92،  ازامامصادق.
[56]همچنین او همواره در حال تعویض موقعیت‌های بد به بناهای خوب است تا جایی که پاکیزگی، عوالم وجود را فراگیرد‏. "بدّلنا مکان السیئة الحسنة حتى عفوا" (سورة الأعراف 95).
[57]یک نمونه بارز آن جریان موسی و خضر بود.
[58]"و بین مُثبت فی الکتاب فرضه و المعلوم فی السنته نسخه" (اواخر خطبه اول نهج البلاغه)؛ کتاب گفتار فلسفی (معاد از نظر روح و جسم)، ج 3، ص 118، نقل از کتاب اصول کافی، ج 1، ص 267.
[59]یکی از قواعد فقهی است.
[60]"الْقُرْآنُ‏ ذَلُولٌ‏ ذُو وُجُوهٍ‏ فَاحْمِلُوهُ عَلَى أَحْسَنِ الْوُجُوه‏"تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 81؛ عوالی اللئالی،ج 4، ص 104.

هیچ نظری موجود نیست: