۱۳۹۲ مرداد ۲۰, یکشنبه

هشتمین فطری که فطریه از جان داده ام

هشتمین فطری است که فطریه از جان داده ام و زکات بدن را از مغز استخوانم پرداخت کرده ام،  آیا به راستی "فطر" عید است؟
عید مسلمین بیچاره و تهیدست و آفت زده؟
عیدی با شیرینی عذاب و طعم دیکتاتوری؟
آیا این اعیاد اسلامی، پیام دارند؟
پیامش، بازگشت به خداست؟
خدائی که خود مبلغ رحمانیت و غفاریت و بخشندگی است؟
چرا از آن همه لطف و عفو، در حکومت دینی خبری نیست؟
چرا رعیت اسلام در بدترین وضعیت اجتماعی، اعتباری، اعتقادی و اقتصادی قرار دارند؟
چرا مسلمانان دیروز، گریزگران دیانت امروزند؟
چرا حکام مدعی شریعت کاری به سر پیروان مذهب آورده اند که نفرت و انفعال و روگردانی های جمعی و دائمی حوزه معنویت را خالی کرده و تعصب دینی را سرد نموده؟
اینک در آستانه هشتمین سال اسارتم در اوین  به خورشید عدالت که در حال خاموشی است، سلام می کنم و ماه آزادی را که در پس  پرده استبداد ولایت فقیه است می بوسم.
درود بر هر مصلحی که دلش به حال میهن فروپاشیده، می سوزد
کجاست آن منجی موعود که چون بیاید بساط والیان ستم را برچیند و اشک از دیدگان زخم خوردگان مستضعف، برگیرد؟
پروردگارا در وضع اسفبار روحی و جسمی خود که حاکی از سالها شکنجه است، تو را می خوانم و از قساوت و خشنوت و جسارتی که به نام تو بر ملت مظلوم ایران اعمال می گردد تبری  می جویم.
سی و چهار فطر بر مردم محروم و تاراج شده ما گذشت، و افاضه ای جز تداوم محرومیّت و تبعیض و ظلم نداشت، این عید هیئت حاکمه زورگوست که تحت عنوان شعائر اسلامی، به غارت بیت المال پرداخته و صاحبان ثروت مادری را از تصرفشان منع می نماید .
به امید نجات هم وطنان مضطر و منتظر،
سید حسین کاظمینی بروجردی
ایران –تهران – زندان اوین
مرداد 1392 برابر با شوال 1434

۱ نظر:

ناشناس گفت...

به امید رهایی از زندان جور ظالمان
دوستدار همیشگی ات ر