۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

سروده ای از دکتر محمود ضیائی
***
چه چراغی، که همه شهر به این مُلک، تباهی بودی * به کدامین دل شادی، اشکها، رود به رخسار، نمایان بودی
جمکران، حقه و دکان و ستم خانه ی ملا بودی * همه جا، نام ز مهدی، اسفا، منزل ظالم بودی
مهدوی، عدل بیارد به حقیقت، بکُشد حاکم را * دولت حق بکُنید ظاهر و از جا بکَنید غاصب را
انقلابی که به ملت، خفقان داد و مرض * زیر نامش، جیبها دوخته صد بار به امیال و غرض
می کشم آه ز عمامه که نعلین به پا کرده مغول * این عبا، زجر به میهن دهد و دور کند آب ز پُل
به درآ، منجی موعود، که نایب، زده جار و همه جا * آبرو برد و نمک خورد و بنا کنده ز جا
تا به کی صبر کنی، مملکت و مکتب تو، شد به فنا * اثر از شیعه نماند و همگی سوی بلا

۱ نظر:

صداقت گفت...

با سلام
به امید برپایی حق و عدالت و ریشه کن شدن ظلم و ستم