۱۳۹۹ خرداد ۱۶, جمعه

"نمی توانیم نفس بکشیم"

پادکست حلقه های مفقوده، قسمت چهاردهم
سلام بر جمعه نشینان منتظر
به همه آنهایی که چشمی به آدینه دارند، همه کسانی که در تعطیلی این روز فرصتی پیدا می کنند تا به خود بپردازند، هر چه جلوتر می رویم حوادث و وقایع سخت تر می شود و بشریت در لابه لای سنگلاخ های زمان له تر می شود. اکنون بر همگان ثابت شده که دادگری نیست، دادرسی نیست، دادستانی نیست، همه دادخواه هستند، اما دریغ از این که مرجعی باشد برای رسیدگی به آنها و رنج ها و مشقت های انسان ها!

وضعیت فعلی همان اضطرار کامل را اعلام می کند که ما مضطر هستیم. ما پیش از این منتظر بودیم، زیرا آنچه را که در اطراف داشتیم کفایت امورمان را نکرد، بعد تبدیل به مضطر شدیم. منتظر همانند کسی است که در مطب طبیب نشسته و در نوبت انتظار است تا طبیب او را ویزیت کند، اگر طبیب از او رفع نقاهت نکرد، حالت انفجار پیدا می کند. سپس در آن حالت که در وجود او بحران متغیر است، اگر دستگیره ای پیدا نکرد، مضطرب می گردد. مضطرب یعنی ناآرام، یعنی کسی که آرام و قرار ندارد و نمی تواند یک جا بماند. کسی که اگر می نشیند راحت نیست، بلند می شود، ناراحت است، راه می رود، معذب است.. و همه این ها به خاطر مستضعف بودن ما است. مستضعف کسی است که او را به منطقه استضعاف هل داده اند. ضعیف همان کسی است که ناتوان است، اندرون او بی قوت است، ضعیف النفس است، به کوچک ترین بادی سرما می خورد. آنگاه وقتی که او به سمت کورونا هل داده می شود، تبدیل به مستضعف می شود، یعنی خودش نمی خواسته که گرفتار این عقوبت شود، بلکه یک کسی او را هل داده که این هل دادن دست زمان است. زمانی که شر الازمنه و یدی الاشرار نام دارد، چون تمام راز و رمز این عصر به دست شروران تنظیم می شود. بعد که مستضعف شدیم تازه می فهمیم که از آنچه باید به ما می رسید، محروم هستیم. در متون مذهبی هم گفته شده "انا لمغرمون بل نحن محرومون"!
ما مشاهده کردیم که از حقوق اولیه محروم شدیم، همانند این که ما پدر داشتیم، پدر ما ثروتمند بود و مُرد و مقدار زیادی مال به ما رسید، ولی از ما گرفته اند. همانند این که ما مادر داشتیم و دریای عطوفت بود، ولی بین ما و رحم و مروت و عواطف مادر، فاصله انداختند، مادر ما به اژدرها تبدیل شد. همه این موارد همان ترسیمات زمان است. ما از نفس کشیدن محروم شدیم یا نمی شود که نفس بکشیم یا از بس غصه است به جای این که اکسیژن در دهان و بینی برود و وارد ریه شود، ویروس یا میکروب می رود، یا غم و غصه می رود، یا چه کنم چه کنم می رود، و این ها همه به خاطر غرامت است، "انا لمغرمون" ما داریم غرامت می دهیم،
همان طور که در حسین گفت:" بِأَيِّ ذَنبٍ"؟ ما بی گناه هستیم، همان طوری که حسین در عاشورا گفت: به چه گناهی مرا می کشید؟ گفتند تو گناهی نداری، ولی ما از پدرت بدمان می آمد؟ حال باید پرسید ما به چه جرمی باید مجازات بشویم، جرم ما همین است! همان جوابی که دار و دسته یزید به ابی عبدالله دادند، ما جرممان را پیدا کردیم، علت آن تولد ما در غیبت است، ما متولدین بدبختی هستیم، بیچاره هستیم. گاهی وقت ها دیده شده خیلی از جوان ها می گویند که چرا ما در این خانواده به دنیا آمدیم، چرا درخانواده پولدار به دنیا نیامدیم، چرا در ایران به دنیا آمدیم؟ چرا در یک کشور مرفه به دنیا نیامدیم؟ گرچه این کلی است، ما اصلا چرا با غرامت به دنیا آمدیم؟ حتی بچه ای که به دنیا می آید، گرفتار است، در همان شکم مادرش بدهکار است، بدهکاری او همین است که از روز اول که این آب زن و مرد شکل می گیرد و با هم مخلوط می شود و تبدیل به جنین می شود، این جنین باید به وسیله دستگاه های مختلف، داروهای مختلف سیلی و تو سری بخورد تا تحت کنترل باشد و بیرون بیاید. چه این که حتی بیرون هم همین طور خواهد بود! مثلا یک کودک چهار پنج ساله ای که دیابت دارد، غرامت چه چیزی را می دهد؟ بچه هفت هشت ساله ای که، باید کل عمرش را عینک بزند، عینک ذره بینی، این غرامت چه چیزی را می دهد؟ بچه ای که ناقص به دنیا آمده، بچه ایی که باید مایه دلخوشی خانواده باشد، سرطان گرفته، همه اموالشان را، دار و ندارشان را باید بفروشند، خرجش کنند بعد هم بچه از بین برود! بعد آن خانواده نه بچه دارند، نه زندگی دارند، نه مال!
بنابراین عناوین خسارت بار خیلی زیاد هست، " انا الانسان لفی خسر" به همین معنی است. ما به دنیا آمده ایم در خسارت، با خسارت، دقیقا همان مثال "ای هیچ، ز بهر هیچ، در هیچ مپیچ،" وقتی می خواهی غیبت را معنا کنی،  خواهی دانست که غیبت یعنی دارالخسران! چون ما به دنیا آمدیم که ضرر کنیم، خب چه مرضی بود؟ چه کاری بود؟ این چه خلقتی بود؟ چه هنری بود؟ چه صنعتی بود که ما خاک بودیم، بی احساس بودیم، آنگاه ما را به انسان تبدیل کردند و کوهی از عذاب را روی ما ریختند؟ پس چگونه ما می خواهیم که راحت هم باشیم.
وقتی که گفته شده "إن النفس لأمارة بالسوء"، یعنی در اینجا سوالقضا حاکم است، راحتی وجود ندارد، می خواهی فرار کنی، از کجا می خواهی فرار کنی؟ از چه چیزی؟ وقتی که بختک روی سرت افتاده باشد، آنگاه از قضا و قدر بد، به چه کسی می خواهی پناه ببری؟ مرجع ما ذات اقدس کبریایی است که ما به دنبال او هستیم و فلسفه انتظار این را حکایت می کند، ما یک "هو" داریم یعنی مرجع ناشناخته که ما داریم به سمت او می رویم. علت این که به سمت او می رویم این است که پل های پشت سر را خراب کرده ایم و دستگیره و ولی برای ما نمانده  که به ما کمک کند. ما داریم به سمت ولی ناشناخته می رویم.   
بروجردی، کاشف توحید بدون مرز
خرداد 99
از اینجا بشنوید.

هیچ نظری موجود نیست: