۱۳۸۶ آبان ۱۴, دوشنبه


بيانيه دانشجويان ليبرال دانشگاههای تهران به مناسبت 13 آبان

13 آبان سالروز اشغال سفارت آمریکا در تهران و سر آغاز 444 روز گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی توسط نیرو های موسوم به خط امام است. اکنون با گذشت قریب به سه دهه از این واقعه ی تلخ با فرو نشستن غبار احساسات و سرد شدن تنور «شعار های انقلابی»، می توان به باز خوانی این حادثه ی مهم تاریخی پرداخت. مسلما هر گونه باز خوانی حوادث تاریخی اگر به نیت مچ گیری و تسویه حساب سیاسی صورت گیرد نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه مقصود اصلی را در لا به لای مجادلات روزمره ی سیاسی به بوته ی نسیان خواهد سپرد. دانشجویان لیبرال دانشگاههای تهران، لازم می دانند، فارغ از مجادلات روزمره ی سیاسی بین طیفهای مختلف اپوزیسیون و حکومت، با محور قرار دادن منافع ملی، و ارزشهای جهانشمول لیبرالی، به تحلیل این حادثه و پیامدهای آن مبادرت کنند.
1- به لحاظ حقوقی و بر اساس موازین مصرح حقوق بین الملل در عهدنامه های وین- مربوط به حقوق دیپلماتیک و کنسولی- اقدام دانشجویان معروف به خط امام در اشغال سفارتخانه و گروگانگیری کارکنان و دیپلماتها، عملی مخالف تمامی موازین مسلم حقوق بین الملل بوده است. حتی در صورت پذیرفتن ادعای این دانشجویان مبنی بر دخالت امریکا در امور داخلی ایران، اشغال سفارت به لحاظ حقوقی باز هم توجیه ناپذیراست. دولتها در چنین شرایطی از حق «قطع رابطه » برخوردارند. ولی هیچ دولت و گروهی در هیج شرایطی حق تعرض به سفارتخانه های دول دیگر را ندارد.
2- دانشجویان پیرو خط امام وگروههای متعدد سیاسی که از اقدام آنان حمایت کردند- طیفی از حزب توده و مجاهدین خلق گرفته تا جناح چپ اپوزیسیون ملی مذهبی- بهانه ی این اقدام را دخالتهای سیاسی و کارنامه ی منفی آمریکا در ایران اعلام می کردند. اگر چه عملکرد و نقش امریکا در ایران طی سالهای پیش از انقلاب محل بحث فراوان است – بحثی که متاسفانه به دلیل وجود جو سانسور و ارعاب و فقدان آزادی بیان سالهاست که یکجانبه و یک طرفه پیش می رود- اما همچنان جای این پرسش باقی است که چرا کسانی که اینگونه از حضور آمریکا در ایران بر آشفته بودند هیچگاه از نقش مخرب و خانمان برانداز کشوری مانند روسیه(که در آن زمان اتحاد جماهیر شوروی و تحت حاکمیت حزب کمونیست بود) به ستوه نیامدند؟ آیا جز این است که مسئله ی اصلی این افراد نه منافع ملی که چیز دیگری بوده است؟
3- به لحاظ تئوریک پشتوانه ی اصلی این قبیل اقدامات ایده ی منحط و خسارت خیز امپریالیسم ستیزی بوده است. ایده ای که مارکسیستها آن را پروریدند و انقلابیون بنیادگرا به بهترین وجه ممکن آن را به کار بستند. به راستی از 30 سال امپریالیسم ستیزی چه چیزی عاید ملت ایران شده است؟ چرا کشورهایی که خود زمانی پرچمدار این ایده بودند اکنون یا به جایی در موزه ی تاریخ پیوسته اند یا با سرعتی باور نکردنی مسیر انحطاط و عقب ماندگی را می پیمایند. نه تنها حکومت ایران که برخی روشنفکران ایرانی نیز باید بار دیگر در مبانی این ایده تامل کنند.
4- حفظ منافع ملی مهمترین کارویژه ی دولت در عرصه ی بین المللی است. سیاست خارجی ایدئولوژیک و یوتوپیا محور نه تنها هیچ حاصلی در بر ندارد بلکه تنها می تواند بخشی مهم از چرخه ی عقب ماندگی اقتصادی و سیاسی باشد. به راستی چرا ایران که زمانی مهمترین قدرت منطقه بود کارش که به جایی کشید که اکنون حتی کشورهای کوچک و ذره ای حاشیه ی خلیج فارس به خاک آن طمع بسته اند؟ آیا جز این است که وضعیت اسفناک کنونی در نتیجه ی ضعف مفرط دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی و حاکمیت نگرشهای غرب ستیز و انزوا گرایانه بر ذهنیت تصمیم گیران اصلی کشور است؟
5- حادثه ی 13 آبان و به دنبال آن 444 روز گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی به غیر از نتایج مصیبت باری که در عرصه ی بین المللی برای منافع ملی ایران داشت در عرصه ی داخلی نیز بهترین محمل و بستر را جهت حاکمیت ارتجاعی ترین نیروهای حاضر در صحنه ی سیاسی کشور مهیا کرد. این حادثه مقدمه و در واقع زمینه ساز سالهای سیاه اختناق و کشتار در دهه ی 60 بود. بنیادگرایان سوار بر اسب چوبین آمریکاستیزی جامعه ی ایران را که فریفته ی یوتوپیاهای ایدئولوژیک – چه اسلامی و چه مارکسیستی- بود به سوی نا کجا آباد وحشت و خشونت بردند. در این میان اما در حالی که قاطبه ی اپوزیسیون ایرانی از اقدام دانشجویان خط امام حمایت کرده بودند. باید از نقش ممتاز سیاستمداران لیبرالی نظیر مهدی بازرگان و همفکرانش که با درک خطر، به سهم خود در مقابله ی هر چند نا موفق با آن کوشیدند تقدیر کرد.
6- باید از این تجربه آموخت. باید آموخت که حرکت بر امواج احساسات انقلابی جز خسارت بر خسارت نمی افزاید. باید آموخت که دشمنی با آمریکا و سیاستهای انزواگرایانه به سود هیچ ملتی نیست- چیزی که «ویت کنگها» آموختند اما هنوز بخشی از اپوزیسیون ایرانی نیاموخته است- ایران برای بازگشت به مدار توسعه و آبادانی محتاج ارتباط سالم با دنیای آزاد و همه ی کشورهای بزرگ صنعتی از جمله ایالات متحده ی آمریکاست. تصور پیشرفت بدون رابطه ی دوستانه با آمریکا و غرب تنها یک دروغ یا اشتباه بزرگ است.
7- غرب نیز باید بداند وجود یک ایران دموکراتیک، توسعه یافته، مقتدر و یکپارچه در منطقه ی خاورمیانه به نفع همه دنیا و مهمترین عامل برقراری صلح و ثبات در منطقه خواهد بود. ایران دموکراتیک و هماهنگ با موازین و ارزشهای دنیای آزاد نه تنها به حاکمیت بنیادگرایان «نه» خواهد گفت بلکه به مهمترین کانون مقابله با بنیادگرایی و تروریسم در خاورمیانه تبدیل خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست: