۱۳۹۷ فروردین ۱۵, چهارشنبه

رازگشايي از حقيقت تلخ سياست روز

یک سال دیگر هم از عمر حکومت اسلامی ایران گذشت و نوروزی دیگر فرا رسید در حالی که میهن عزیزمان را در وحشتناک ترین زمان می بینیم که دمار از روزگار ملت مظلوم و فلک زده درآمده و شادی اهل مملکت، فدای مخارج سنگین و کمرشکن سنگرسازی و صدور انقلاب به کشورهای همسایه گردیده است!
یادی نمائیم از عزیزانی که وجود خود را هزینه مبارزه با دیکتاتوری دینی کرده و برای اعتلای آزادی و بازگرداندن حقوق از دست رفته ملت ایران، از هیچ تلاشی دریغ نکردند.
چندی است که نظاره گر تلاشهای مبارزین و اپوزیسیون و نتایج ناشی از ائتلاف اخیرشان هستیم. هم میهنانی که سالهاست با آنها آشناییم و جهت همکاری و همیاری، دستشان را فشرده ایم به امید اینکه با ائتلاف و همدلی بر سر مواضع مشترک، بتوانیم ریشه دشمنان این مرز و بوم را برای همیشه برکنیم و به آزادی و رهایی برسیم.
در این مدت، نظرات، توصیه ها و انتقادهای زیادی شنیده ایم و دعوت نامه هایی برای پیوستن به احزاب و گروههای مختلف دریافت کرده ایم که اکثریت اینها، شیوه و قالب مبارزاتی خود را برتر و پیروزمندانه توصیف می کردند.
اما به مناسبت فرارسیدن سال جدید، از روی صداقت و دلسوزی، با آنها که ادعا می کنند برای مبارزه با رژیم می کوشند، گلایه و سخنی را مطرح می کنیم و امیدواریم که خوب درک شود و به نتیجه مثبتی بیانجامد. 
دوستان گرامی، مبارزه را آداب و اصولی است که بدون فراگیری و پایبندی به آنها، مجال برون رفت از بحرانها و خروج از سیطره دیکتاتوران میسر نمی گردد. تاریخ، سرشار از خیزشهایی است که به هرز و انحراف رفته و یا به مصادره سوء استفاده گران انجامیده است؛ تنها مبارزاتی ثمربخش و تامین کننده مطالبات جامعه خواهد بود که از یک هسته مدیریتی قوی، شفاف، صحیح، آگاه و صادق شکل گرفته باشند. هر چند که وسعت قدرت مقابل و رقیب گسترده تر باشد، لازمه برخورداری از قوای مدیریتی بیشتر و گسترش هسته مرکزی به تمامی تشکلها و جمعیتهای همراه و همسو، ضرورتی انکارناپذیر است تا جایی که برای رسیدن به یک هدف مشترک، تمامی اختلاف نظرها و سلایق موجود به زیرمجموعه آن هدف کشیده می شود و اولویت کار به حفظ همبستگی و انسجام می گردد و فتیله تعصبات حزبی و گروهی، برای استقرار و دستیابی به آرمان نهایی، به پایین ترین حد خود تنزل می یابد. در تاریخ کدام خیزش را سراغ دارید که بدون برخورداری از اتحاد و انسجام به سرانجام نیکو رسیده باشد؟
آن زمان که بنیانگذار جمهوری اسلامی، وارد نوفل لوشاتو در پاریس شد، واقف گردید که یک تنه نمی تواند ریشه شاه را برکند و دریافت که رژیم پهلوی قوی تر از این حرف هاست چون مدافعان زیادی چه در داخل و چه در خارج دارد، لذا دست به ترفندی زد که به آن خدعه می گویند و نوعی کلک و استراتژی است. نیرنگ بنیانگذار این بود که می گفت: "من دست مراجع را می بوسم"، در حالی که مراجع کلاً با وی اختلاف فکر، عقیده و نظر داشتند! گفت: "ما با همه گروه ها و سازمان ها و تشکل ها هم پیمانیم و رفیقیم"، و اینگونه همه را خام کرد!
از طرفی دیگر، غرب و جنبش هایی که با شاه مبارزه می کردند، خمینی را بعنوان یک آخوند پیر و دم مرگی که از سیاست چیزی نمی فهمد، نگاه می کردند و این گونه تحلیل نمودند که این شخص را بالا می بریم و زیر بیرقش سینه می زنیم و سپس سراغ تقسیم غنائم حکومتی می رویم! متاسفانه ایشان وقتی به ایران آمد، کار دیگری کرد و وعده ها را عملی نساخت. 
اکنون مشکل همین است، تمام مخالفین پراکنده شده اند و از همدیگر پشتیبانی نمی کنند، حکومت هم، رگ خواب را خوب پیدا کرده است، یعنی از همان دوازده سال قبل که به بروجردی حمله کرد، مخالفین این رژیم، غیر از شعار دادن و پل سازی برای خودشان، یک کار اساسی نکردند و حکومت دریافت که با این وضعیت اسفبار اپوزیسیون، حالا حالاها پایه های نظام محکم است! یازده سال، بروجردی با بیچارگی، درماندگی، خشونت و قساوت تمام در اوین گذراند ولی متاسفانه اپوزیسیون یک کار اساسی نکرد، فعالین حقوق بشر حداقل کاری که می توانستند انجام دهند این بود که مثلا تلاش پیگیر و کارآمدی داشته باشند برای اینکه یک نماینده یا گزارشگر جهت بازدید از زندانها به ایران اعزام شود؛ یا یک پزشک زیر نظر سازمان ملل به زندان بیاید، یا برای یک طرح یا لایحه ای موثر در سازمان ملل اقدام کنند یا اقلا یک بیانیه ای، برای حمایت از بروجردی از آنها بگیرند؛ متاسفانه هیچ نکردند!
به قول معروف، دودش به چشم خودشان رفت؛ آگاه نیستند به اینکه آنگاه که اختلاف انداختند، بیشترین بهره را حکومت از این اختلاف ها برد، این حکومت بهره برداری کرد ولی آن ها متوجه نبودند! خودشان را سیاستمدار می پندارند، در حالی که با الفبای سیاست بیگانه اند؛ به خاطر اینکه اگر می فهمیدند که چه بلایی سرشان آمده است، از خواب بیدار می شدند؛ یکی یکی سرها را بالا کردند و حاکمیت خیلی راحت، سرها را قطع کرد. در این چند وقتِ گذشته، این ها در بیرون برنامه ریزی کردند، که در داخل اجرا شود، خیلی هم خیالشان جمع بود، که مثلا پیروز می شوند، در حالی که رکن اصلی مبارزه، ملت است، این ملت باید جواب بدهد، الان این ملت در بدترین شرایط اقتصادی قرار گرفته است، روزمرگی دارد، فروپاشی زندگی دارد، ولی با این جهت به مخالفین دل نمی بندد، چرا؟ برای این که اعتماد ندارد، چرا اعتماد ندارد؟ چون مخالفین، خودشان به همدیگر اعتماد ندارند!
رفتار این ها با بروجردی به خودی خود، درس عبرتی برای مردم است! وقتی که در سال 85 بروجردی و یارانش، هفتاد روز در محاصره بودند، چه کسی از او حمایت کرد؟ با وجود درخواستهای مکرر خانواده از خانم عبادی، که برنده جایزه صلح نوبل و رییس کانون مدافعین حقوق بشر ایران است، او بجای کمک کردن، با پلیس 110 تماس گرفت تا خانواده بروجردی را از دفترش بیرون کند! آن روزهایی که بروجردی در حبس و زیر شکنجه، نامه های تند می نوشت و افشاگری می کرد، نامه هایی که بابت بسیاری از آن ها، انفرادی رفت و شکنجه شد و الان هم بابت آنها پرونده اش باز نگه داشته شده است، اما عملکرد اصحاب رسانه های اپوزیسیون چه بود؟ هر از گاهی یک خبر کوتاه از نقض حقوق او و دیگر هیچ، که اگر همین کار مختصر را هم نمی کردند، آبروی خودشان برباد می رفت و برنامه های رسانه ای و تبلیغاتی انها خالی از سوژه می ماند! سیاسیون چه می کردند؟ یکی می گفت این نامه ها را چگونه بیرون می فرستد و در اصالت نامه ها شک می کرد، عده ای می گفتند او آخوند بوده پس نباید به حرکتش توجه کرد! فعالین حقوق بشر، از دین و مذهبش می پرسیدند که آیا ایشان هنوز اعتقاد به خدا و اسلام دارد یا ندارد؟ به انرژی که اعتقاد ندارد؟! برخورد مدعیان مبارزه سیاسی و دفاع از حقوق بشر، با نمایندگان بروجردی چگونه بود؟ آیا بجای کمک و باز کردن راه آنها که دریچه های تنفس بروجردی بودند، عرصه را بر آنها تنگ نساختند؟ برایشان پرونده سازی ها نکردند؟ آنها را در بایکوت و انزوا قرار ندادند؟ 
آنها که از جان و مالشان گذشته بودند و زندان رفته و شکنجه شده بودند و در نهایت به زندگی پر رنج در تبعید، تن دادند اما زیر بار ظلم و همراهی با حکومت نرفتند. متاسفانه یک صدم حمایتی که از وزارتی ها و تیر خلاص زن های رژیم شد از آنها به عمل نیامد! 
سال گذشته هم بروجردی بعد از یازده سال از زندان اوین به حصر منزل منتقل شد؛ برخورد اپوزیسیون چگونه بود؟ بی تفاوتی کامل! دریغ از یک "خوش آمدگویی ساده"، فلان جناب گفت: " که ما حالا کارهای مهم تری داریم"، آن یکی گفت: " که بروجردی آدم مهمی نیست برود دوباره از صفر شروع کند"، همین حرف ها را تاریخ به خودشان می زند. موقعی که آیت الله منتظری در حصر منزل بود، یک نامه ای برای رفسنجانی که عامل اصلی حصر بود، و از ارکان حکومت بود، نوشت و در نامه اش ذکر کرد: " آقای رفسنجانی، این شتری که دَرِ خانه من خواباندی، دَرِ خانه خودت هم می خوابد"، خُب، دیدیم که خوابید و در استخر، خفه اش کردند! 
با کمال تاسف باید بگوییم که این مدل حرکت کردن، نتیجه اش نابودی تدریجی اپوزیسیون است، چون که نمی خواهند ریشه یابی کنند! وقتی که بروجردی به مرخصی درمانی آمد، گفتند که کار دیگر تمام است؛ لذا نیازی نیست از وی حمایت کنیم، او خود به خود با حکومت درگیر است و ادامه می دهد، چرا باید ما به او کمک کنیم و نام او را مطرح نماییم؟! با چنین تحلیل هایی، از او حمایت نکردند و تنهایش گذاشتند و در عوض، با شخصی که حرکتش اصولا با عقل منطبق نیست و ناشی از تخیلات واهی است، همصدا شدند! این شخص از سال گذشته از بیرون اعلام می کرد که بیست میلیون طرفدار دارد ولی از داخل می بینیم که کسی برایش تره هم خرد نکرد؛ پارسال اعلام کرد که تا بیست و دوم بهمن، کار حکومت تمام است ولی مردم داخل می بینند که رژیم با زیرکی تمام، دارد مخالفین را پاکسازی می کند و محکم تر از گذشته شده است، یعنی اصلا حرکت اپوزیسیون، علتی شد برای پاکسازی مخالفین در داخل؛ اینها ناخواسته خدمات زیادی به حکومت ایران کردند!
 مسئله سرکوب اساتید دانشگاه محیط زیست هم دنباله همین ماجرا بود؛ این ها حساب نشده و از روی غرور یک بلوایی راه انداختند، مثل یک قمار باز، خیال کردند به همین سادگی حکومت شکست می خورد، گفتند حالا اقتصاد مملکت خراب است، حتما حکومت سقوط می کند، بله درست است که وضعیت اقتصادی خیلی خراب است و شکی نیست که مردم از حکومت ناراضی هسستند، ولی این حکومتی ها هم آدم های چوب پنبه ای نیستند. در این چند سال اخیر شاهد بودیم که خیزش های مردمی با وجود تمام شجاعت ها و فداکاری ها و هزینه دهی های مردم، سرکوب شدند، اخیرا هم شاهد تلاش برای تشکیل ائتلافی در داخل و خارج بودیم ولی باز هم متاسفانه شکست خوردند. مسئله دراویش مطرح شد، باز شکست خورد، قطب آنها هم در حصر قرار گرفت، بعد هم مسئله آیت الله شیرازی و ...، فرقی برای حکومت ندارد، همه را سرکوب می کند، هر که سرِ کرسیِ اعتراض آمد، به زیر کشیده شد، حتی احمدی نژاد که زمانی بر سر قدرت بود، اخیرا در نقش معترض ظاهر شد و افشاگری هایی هم کرد ولی خفه اش کردند. بعد مسئله حجاب مطرح شد، مردم خارج از کشور خیال کردند که فراگیر می شود و فردا صد هزار زن بدون روسری به خیابان می آیند، اگر صد هزار زن به خیابان می آمد که رژیم هیچ کاری نمی توانست بکند، ولی اینگونه نشد! این ها همه در خواب و خیال اند، پس نتیجه و محصول کار، اینکه این رویه و مدیریت اپوزیسیون، اظهر من الشمس، شکست خورده و ناصحیح است و جواب خون های این ملت را تا قیامت نمی توانند بدهند، به خاطر اینکه آنها، کسانی را که رقیب خود می پندارند، آدم حساب نمی کنند، می کوبند و کوبیدند، ثمره اش هم بقای این نظام و حفظ این حکومت شد! وا اسفا که چشم انداز بقای حکومت بالا است چون وقتی به نقاط ضعف و قوت حکومت و مخالفین آن نگاه می کنیم درمی یابیم که حالا حالاها این رژیم پابرجاست!
تنها با شعار و جنجال و هیاهو نمی شود یک نظامی را که چهل سال است که سرپاست ساقط نمود، حکومتی که سال ها تجربه جنگ، ازدحام و فتنه های داخلی و رقابت های درون حکومتی دیده است را تغییر داد؛ به این شکل این حکومت از بین برو نیست، باید یک فکر اساسی کرد. ایستادگی در مقابل حکومت و مبارزه با ظلم و استبداد یک وظیفه است و نباید کنار گذاشته شود، اما ایراد و مشکل، نحوه عملکرد مخالفین نظام است چه داخل و چه بیرون.
آیا مدعیان مبارزه با رژیم، لحظه ای با خود می اندیشند که به صحنه آوردن مردم بی دفاعی که جانشان را بر کف گرفته و به میدان آمده اند، چه عواقبی دارد؟ چگونه از جان و امید مردم مظلوم و بی پناه ایران هزینه می کنند، در حالی که هنوز ائتلاف حقیقی و مؤثری در خارج از کشور، در فضای امن کشورهای آزاد و دموکراتیک و با استفاده از اهرم های دیپلماسی موجود، تشکیل نشده است؟ چهل سال است که این مردم زیر نعلین استبداد دینی له شده اند، اما انتظار برای تشکیل یک ائتلاف قوی تبدیل به یأس شده است! آیا علت به نتیجه نرسیدن تلاش برای متحد کردن اپوزیسیون، ریشه در قدرت طلبی شان دارد یا در نادانی و بی سیاستی؟ 
آیا آنها منافع شخصی و یا حزبی خود را بر منافع مردم ایران ترجیح نمی دهند؟ امروز این مردم مأیوس هستند! اگر نبودند، در این وقایع اخیر شاهد به میدان آمدن میلیون ها نفر می بودیم، زیرا که از جمعیت هشتاد میلیونی، اکثریت قریب به اتفاق، مخالف رژیم و ناراضی هستند. این همه حزب و گروه مخالف رژیم، حتی ایرانیان خارج از کشور را هم نتوانستند دور هم جمع کنند تا یک صدا از مبارزات مردم داخل کشور حمایت نمایند. یک بار هم که شده باید بدانیم اشتباه از کجا بوده است، وگرنه کوبیدن سر به دیوار سنگی تاثیری نخواهد داشت!
وعده های حمایتی از سوی اپوزیسیون زیاد بود ولی به هیچ کدام عمل نکردند و موجب بی اعتمادی ما و مردم شدند؛ ملت با چشم خود می‌بیند که چه بی‌ مهری‌ها و عهدشکنی‌ها و خیانت‌هایی که از سوی مدعیان آزادی و حقوق بشر نسبت به بروجردی که با همه وجودش برای حقوق مردم مبارزه کرد، صورت گرفت. تاریخ هرگز فراموش نخواهند کرد که یک شخصیتی مثل بروجردی به خاطر عدم حمایت، این گونه مورد معاوضه و معامله سیاسی قرار می‌گیرد. هیچ کشوری تا کنون چنین رفتاری با قهرمانان و مبارزین خود نکرده است، شخصیتی که از  سال 2014، از سوی وزارت دادگستری، کنگره و مقامات کانادا بعنوان نلسون ماندلای ایران مورد ستایش و تقدیر است و هرساله به افتخارش مراسمی برپا می شود، چنین مورد بی مهری هموطنانش باید باشد؟ کسی که به دلیل تلاشها و هزینه هایی که برای صلح و رواداری متحمل شده بود در سال 2012 کاندیدای دریافت صلح نوبل شد، و آیا وزیر خارجه سابق امریکا، جان کری، عکس او را در کنگره بالا نبرد؟ آیا چند سال قبل از آن، جورج بوش در مرکز اسلامی واشنگتن از او به خاطر ایستادن دلیرانه در برابر حاکمیت خودخوانده‌ی ولایت فقیه تجلیل نکرد؟ علیرغم تمام کارشکنی ها و بی اعتنایی های هموطنان عزیز و مبارزینی که به آنها چشم یاری داشتیم، آیا از ملکه انگلستان، وزارت خارجه فرانسه، آنجلا مرکل، مقامات کانادا تا نویسندگان و روزنامه نگاران کشورهای امریکا، اروپا ، اسیا، از وی و نظریاتش ننوشته اند و بروجردی امروز نام آشنایی در جهان نیست؟ و از او به نیکی یاد نمی‌شود؟
امروز بروجردی حتی در چین و ژاپن هم شناخته شده است و تصویرش و داستان زندگیش در نمایشگاههای بین المللی به نمایش گذاشته می شود اما در کمال تعجب و تاسف، هم میهنانی که نام خود را اپوزیسیون نهاده اند از موضع طرد یا بی اعتنایی برخورد می کنند. ولی این اشتباه تاکتیکی و استراتژیکی سیاسیون و مخالفین رژیم غاصب ایران بود که عمدا از وی استقبال نکردند و نسبت به هرز رفتن مواضع تند و کارآمد بروجردی بی‌تفاوتی نمودند و او را در انزوای اجباری قرار دادند، زیرا بروجردی مدعی حقوق از دست رفته آحاد مردم است و مطالبات شخصی ندارد و این را با تمام وجود به اثبات رسانده است و صد حیف که از چنین پتانسیلی بجای همراهی و همکاری در رسیدن به هدف استفاده نکردند.
ما شکایت و گلایه خودمان را از اینها به ملت مظلوم ایران معروض می داریم که عبرتگاهی برای دیگران و عاملی برای رسیدن به یک جمع بندی و ارزیابی صحیح از وضعیت درون و برون مملکت و چراغ راه آیندگان برای نیل به آزادی و رهایی از قیود تفکرات استبدادی گردد. 
فروردین 97
گروه نمایندگان بروجردی، کاشف توحید بدون مرز

۲ نظر:

ناشناس گفت...

به امید رهایی و پیروزی
درود بر آزادمرد آقای بروجردی

حافظه ی تاریخی گفت...

سلام،

۱- کدام دین مرز داشته است که ایشان کاشف دین بدون مرز شده است؟‌