۱۳۸۶ تیر ۴, دوشنبه

دست در دست هم برخيزيم

نفس ها بالا نمي آيد ، چشم ها بي فروغ از خيل اشكها ، دست ها پينه بسته و پاها بيرمق براي چند قدم جلو رفتن ، نشان از عمري رنج بردن .
نگاه ها از بس به راه خيره ماند ، سايه ي ات را هر دم به تصوير ميكشد و به خود اميد مي دهد كه صبح نزديك است .
دلها در اضطراب و سينه ها غرق در التهاب چرا كه فردا « يوم الوعده است » واينجا ايران زمين ، وعده گاه عشق است .
اگر تا ديروز از ترس فرعونيان ، ناي يا هو گفتن نبود ، امروز موسائيان نداي خود را با جان و دل به گوش جهانيان مي رسانند كه استبداد ، استثمار ، استحمار ، نه نه نه
اگر ديروز از ترس جان ، جراتي نبود ، امروز اكثريت ملت ايران به پيشواز آزادي آمده اند.اگر ديروز حق را گوشه نشين كردند ، امروز پرچم « زهق الباطل » را همان حق برافراشت وكربلايي ديگر رقم زد تا چهره و هويت نقابداران حكومتي بار ديگر افشا گردد.
آزاده بودن ، تنها جرم كاظميني بروجردي ست كه يزيد زمان را ديوانه ساخته و روحيه ي ظلم ستيزيش را بزرگترين مانع راه خود مي داند. اينبار هم شريح قاضي حكم خارجي بودن آزادمردي ديگر را صادر كرد . همان ديني كه در خانه وحي نازل شده ،اينك آن را بدعتي بيش ندانستند و چه عجولانه سعي در تسريع اجراي حكم دارند كه مبادا شبزده اي بيدار شود .
ديگر سكوت جايز نيست و براي رهايي از بند اسارت ، كارگر ، دانشجو ، معلم ، زنان و اقليت مذهبي همه و همه بايد برخاست. امروز گذرگاه ابراهيم از آتش نمرود است .
وفردا سپيده دم است كه از پس هر شب تاريك و ظلماني سحري در پيش است.
نوشته هاي شما

هیچ نظری موجود نیست: