۱۳۸۶ آذر ۳۰, جمعه

از سروده هاي آيت الله بروجردي در زندان اوين

پائیز چه فصلی است ؟ به زردی گرویدن***** از سبز بهاری ، رَم و در مرگ خزیدن
این بند چه حِکمت بزند ، بر در زندان؟***** از عمر بریدن ، به قبور ، خانه گزیدن
ایران چه بُوَد فلسفه اش ؟ عشق گرفتن*****از شهر و دیارش همگی ، باج ستاندن
مُسلِم نکند ظلم ، چو اسلام بخواندن***** سالم بکند جامعه و صلح دمیدن
قاضی که بُوَد ؟ بر سر مظلوم جهیدن***** آهِ دل محروم ، به اشکش چو ندیدن
ملّت چه کند ؟ فقر و نداری چو چشیدن***** لرزان تن و تن پوش ز اهوال دریدن
این حج نَبُود گِرد یکی سنگ دویدن***** از همهمه ی نَفس گسستن ، به سماوات رسیدن
پیوند به تزویج نداری به قلوبی که رمیدن***** زان زردی رخسار که حیرت زده دیدن
عدلی نبُوَد گر که گلوگاه جویدن***** داروغه حیا کن ، ز فشارت همه رفتن
آن باب سفر کرده و مامَم همه گفتن***** که جلاد و خشونت طلبانت همه مُردن

هیچ نظری موجود نیست: